مشروح اخبار


انسان خوب در شاهنامه

2 دی 1391, 15:11

انسان خوب در شاهنامه

گزارش ماندانا عصری- انسان خوب در شاهنامه چگونه کسی است؟ انسانی است که به زحمت می‌شود گفت که با امروز مناسبت دارد. کما آنکه حتی در آن زمانها هم کسانی که در شاهنامه به خوبی شناخته شده‌اند، جای محکمی در زندگی نیافته‌اند. تقزیبا همه آن ها خیلی زود مرده‌اند و آن تعداد کسانی هم که زندگی کرده‌اند زندگی آنها با کشمکش و رنج همراه بوده است.

به هر حال برای ما که در کار وداع کردن با گذشته هستیم، خالی از فایده نیست که ببینیم گذشتگان نسبت به انسان خوب و انسان بد چه نظری داشته‌اند، زیرا شاهنامه چکیده فرهنگ و فرزانگی ایران پیش از اسلام است و تنها در این کتاب است که ما می‌توانیم به ذخیره‌ای از تجربه‌ها و آمخته های پدران خود در طی نزدیک دو هزار سال دست یابیم.

در نظر این گذشتگان، مانند امروز، افراد بشر به دارا و ندار و متجدد وعقب مانده و روشنفکر و تاریک فکر تقسیم نمی‌شدند، آدم‌های خوب بودند و آدم‌های بد. آدم های خوب کسانی بودند که به مردانگی و درست پیمانی و نیک نامی و نجابت و شرم و غیرت پایبند بودند و آن قدر پایبند بودند که حاضربودند جان خود را بدهند و از این اصول دست بر ندارند. آدم‌های بد عکس این‌ها بودند. لیکن اگر انسان های خوب شاهنامه در زندگی شخصی خود کامیاب نبوده‌اند، در عوض از لحاظ نوعی و برای مردم منشاء خیر شناخته شده‌اند، زیرا زندگی آنها سرمشق نکوکاری قرار گرفته و در نبردی که بشریت برای پیروز کردن خوبی بر بدی در پیش داشته است، وظیفهٔ پیشآهنگی بر عهدهٔ آنان نهاده شده بوده.

ایران قدیم هر وقت خواسته است مثال روشنی از زندگی شایسته و رستگار عرضه کند این کسان را در برابر نظر آورده، هیچگاه از یاد آنان غافل نشده و همواره آنان را به عنوان منبعی از امید و نیرو و تسّلی خاطر شناخته است.

در اینجا از چند تن از برجستگان آن ها یاد می‌کنیم:

نخستین این انسان های خوب فریدون است که او را (فریدون فرّخ) خوانده‌اند. این مرد که زندگی شگفت‌آوری دارد، مدتی در خفا زندگی می‌کند، مانند دانه‌ای که باید چندی زیر زمین بماند تا به ثمر برسد و برکت بدهد. حتی مادرش از او دور است (مانند موسی) و گاوی او را در کودکی شیر می‌دهد. پس از آنکه به سن رشد رسید، جانش را بر کف دست می‌نهد و به هم دستی کاوه بر ضد ضحاک بپای می‌خیزد.اتحاد این دو اتحاد عجیبی است، اتحاد جوانک مطرودی است با آهنگری بینوا، بر ضد بزرگترین قدرت زمان.

ولی سرانجام فریدون توفیق می‌یابد، زیرا دیگر وقت آن است که نیکی بر بدی فائق آید. خوبی فریدون در چیست؟ نخست در آن است که نماینده شرّ یعنی ضحّاک ماردوش را از میان بر می‌دارد. پس از آمدن او و رفتن ضحاک، زمانه بی‌اندوه می‌شود و مردم راه ایزدی در پیش می‌گیرند و دل از داوری‌ها می‌پردازند، یعنی اختلاف‌های خود را کنار می‌گذارند ، و فرزانگان شادمان می‌شوند.

روش فریدون در پادشاهی آن است که گرد کشور می‌گردد و هر جای ناآبادی را که دید آباد می‌کند و هر بیدادی وجود داشت در رفع آن می کوشد (42-45). بدینگونه در زمان او کشور خرم می‌شود و به جای علف‌های هرزه سرو و گلبن می روید. (داستان فریدون 4-46)

فریدون برای حفظ آیین و احترام به عدالت، حتی ابا ندارد که با فرزندان خود جنگ کند، از این رو منوچهر را به نبرد با سلم و تور که گناهکار هستند بر می‌انگیزد و چون این دو کشته می‌شوند، گرچه در مرگ آن‌ها داغدار است، خشنود است که سرانجام بد کننده به کیفر خود رسیده و عدالت اجرا شده است. شاهنامه، بزرگی فریدون را در داد و دهش او می‌داند. بنظر او هر کسی که چنین رفتار کند، خود فریدونی است. بهترین وصفی را که درباره انسانی بتوان کرد دربارهٔ او آمده:

جهان را چو باران به بایستگی                     روان را چو دانش به شایستگی (1)

(داستان ضحاک - 118)

و خود فریدون انسان خوب را چنین می‌داند، آنجا که صفت شایستگی توصیف می کند:

ازیرا که پروردهٔ پادشا                               نباشد که باشد مگر پارسا
سخنگوی و روشندل و پاک بین               به کاری که پیش آیدش پیش‌بین
زبان راستی را بیاراسته                              خرد خواسته، گنج نا خواسته

(داستان فریدون 158-610)

***

و زندگی خود او چنین خلاصه شده است که «همه نیکنامی بدو راستی»

دوم ایرج: ایرج پسر سوم فریدون است. چون ایرج آراستگی بیشتری دارد و در نزد پدر عزیزتر است، برادرانش بر او رشک می‌برند و او را بیگناه از میان برمی‌دارند. خوبی ایرج در این است که درست بر خلاف برادران، مرد صلح است و به نیکی و بی‌آزاری گرایش دارد. این صفات از او سیمائی ساخته است شبیه به شاهزاده پیامبر مآبی چون بودا. وقتی سلم و تور قصد جانش می‌کنند، می‌گوید:

نه پادشاهی می‌خواهد و نه تخت، نه ایران و نه خاور و نه چین. زندگی گه فرجامش مرگ باشد قابل دل بستن نیست! می‌گوید که حاضر است از همه چیز دست بکشد و در گوشه‌ای انزوا گیرد و نان خود را با کارکردن به‌دست آورد. این دو بیت معروف از قول او آورده شده است:

پسندی و همداستانی کنی                       که جان‌داری و جان‌ستانی کنی
میازار موری که دانه کش است               که جان دارد و جان شیرین خوش است

(داستان فریدون 524-525)

خوبی ایرج در برابر بدی سلم و تور قرار گرفته است، همانگونه که خوبی فریدون در برابر ضحاک بود. در بیان علت‌هایی که کینه سلم و تور را نسبت به ایرج بر می‌انگیزد، یکی هم این است که می‌بینند سپاهیانشان به او تمایل پیدا کرده‌اند، این سپاهیان که جزو مردم عادی بودند، تشخیص داده بودند که او با برادرانش فرق دارد:

به ایرج نگه کرد یکسر سپاه                که او بُد سزاوار تخت و کلاه
بی آرامشان شد دل از مهر اوی                دل از مهر و دیده پر از چهر اوی

در میان آنها پچ‌پچ می‌افتد:

سپاه پراکنده شد جفت جفت                        همه نام ایرج بُد اندر نهفت
که این است سزاوار شاهنشهی                     جز این را مبادا کلاه مهی

بر اثر همین خوی صلح طلبی است که وی بدون سپاه و محافظ به نزد برادران کینه‌ور می‌رود. می‌خواهد دشمنی آنان را با نرم خویی و مهر زایل کند. رفتار او شیوهٔ عدم خشونت گاندی را به‌یاد می‌آورد.
هنگامی که پدر فرزندانش را آزمایش می‌کند، تنها ایرج از بوته آزمایش سربلند بیرون می‌آید، مردی است معتدل، هم «با شتاب است و هم با درنگ».
فریدون در حق او می‌گوید:

ز خاک و ز آتش میانه گزید                           چنانک از ره هوشیاران سزید
دلیر و جوان و هشیوار بود                           به گیتی جز او را نباید ستود

(274-275)

 

alt

 

سوم سیاوش. سیاوش به‌سبب اختلافی که با پدرش کاووس پیدا می‌کند به افراسیاب پادشاه توران که دشمن ایران است پناهنده می‌شود. اختلاف آنها دو موجب دارد: یکی سودابه زن پادشاه است که به او نظر ناپاک دارد و چون وی به خواهشش تن در نمی‌دهد، به دسیسه و تحریک بر ضد او می پردازد، و کاووس گرچه بر بیگناهی پسرش واقف است، جانب سودابه را از دست نمی‌نهد. دوم، جنگ با افراسیاب. در جنگی که بین ایران و توران درگرفته، سیاوش به افراسیاب قول آشتی داده است، ولی پدر موافق نیست. شاهزاده چون حاضر نیست که پا بر سر پیمان خود نهد، چاره‌ای جز این نمی‌بیند که از ایران دور شود و به توران پناه برد. در توران زمین نخست او را با مهربانی و احترام می‌پذیرند، لیکن پس از چندی، حسودان و بدخواهان، افراسیاب را نسبت به او بدبین می کنند و در نتیجه، شاهزاده در اوج جوانی کشته می‌شود.
سیاوش نیز مانند ایرج فدای خوبی و صلح جویی و برازندگی خود می‌گردد و مانند ایرج از مردم توران کسانی که او را می‌بینند و می‌شناسند، به او گرایش پیدا می‌کنند، و همین خود موجب تازه‌ای برای تسریع در کشتن او می‌شود. سیاوش از همهٔ مردان شاهنامه آراسته‌تر است، در دلیری و زیبائی و جوانمردی و فرهنگ هیچکس به پایهٔ او نمی‌رسد.

رفتار او در خاک بیگانه با متانت و بزرگ منشی همراه است. رستم پس از مرگش در حق او می‌گوید:

ز شاهان کسی چون سیاوش نبود             چو او راد و آزاد و خامُش نبود
چو بر گاه بودی بهاران بُدی                  به بزم افسر شهریاران بُدی
به رزم اندرون شیر و ببر و پلنگ           ندیده است کسی همچو او تیز چنگ

( مرگ سیاوش 51-54)

رستم که تربیت او را بر عهده داشته هم به او آئین رزم می‌آموزد و هم آئین بزم ( نشستنگه و مجلس میگسار)، همچنین تشخیص خوب از بد و داد از بیداد، و آئین سخن گفتن و فرمانروائی را (85-90) و اینها چیزهائی بوده‌اند که یک شاهزاده می‌بایست فرا گیرد.
اگر سیاوش بی هیچ مقاومتی تن به کشته شدن می‌دهد، برای آن است که نمی‌خواهد با افراسیاب که پادشاه و پدرزن و میزبان اوست به پیکار پردازد (2)
برای او هم امکان جنگیدن هست و هم امکان فرار، ولی به هیچیک توسل نمی‌جوید، و در وضعی شبیه به وضع ایرج، و با روحیه ای سقراط وار به مرگ تسلیم می شود نظر او نیز آن است که از سرنوشت راه گریزی نیست (3).

چهارم کیخسرو. کیخسرو پسر سیاوش، حتی سرنوشتش از دو شاهزاده دیگر عجیب تر است. تمام دوران کودکی و نوجوانیش مانند فریدون در ترس و تزلزل می‌گذرد، زیرا پدربزرگش افراسیاب که کشنده پدر اوست، هر آن ممکن است قصد جان وی نیز بکند.
از این رو ناگزیر است در نقاب یک چوپانک ابله و عامی ادامه زندگی بدهد. تا پادشاه نسبت به قابلیت او در اشتباه بماند.
سرانجام این زندگی دو گانه و دلهره آلود که به پایان می‌رسد. گیو به توران می‌رود و او را با مادرش فرنگیس به ایران می‌آورد.
کیخسرو به جای کاوس پادشاه می‌شود و جنگ کین خواهی پدر را بر ضد افراسیاب آغاز می‌کند. این جنگ آنقدر ادامه می‌یابد تا منجر به شکست نهائی تورانیان و دستگیری همه کسانی بشود که بنحوی در قتل سیاوش دست داشته بودند. خود افراسیاب نیز به دست کیخسرو کشته می‌شود.
پس از پیروزی در جنگ و پایان کین خواهی و آرام گرفتن جهان، دگرگونی‌ای ناگهانی در روح کیخسرو حادث می‌گردد. بر آن می‌شود که از زندگی کناره گیرد، زیرا بیم آن دارد که بسبب کامیابی‌هایش دستخوش غرور و منی بشود و به گناه آلوده گردد.
پس با دوستان و سرداران خود وداع می کند، سر به کوه می نهد و ناپدید می شود.
یگانه هدف و آرمان کیخسرو در زندگی این است که انتقام خون پدر را بگیرد، و در این کار توفیق می یابد. ولی این پیروزی چگونه بدست آمده ؟ به قیمت نابود شدن همه خانواده مادری او، نابود شدن پیران ویسه و خاندانش که دوست خانواده او بودند و به ویران شدن سرزمین توران که کشور مادر اوست.
از این حیث وضع او شبیه می شود به وضع فریدون که از یک سو به حکم وظیفه خود را به کیفردادن گناهکار ملزم می‌دید، و از سوی دیگر این گناهکاران کسی جز پسرانش نبودند یعنی در واقع در این دو مورد، پیروزی و شکست، و کامروائی و تلخکامی، یا بقول شاهنامه «شهد و حنظل» با هم آمیخته می شوند. نظیر همین آمیختگی عجیب را در روح رستم هنگام غلبه بر اسفندیار می بینیم.
در اینجا روح تراژدی روی می نماید و نشان داده می شود که راه زندگی چقدر باریک است.
کیخسرو از همه فضائل اخلاقی پدرش سیاوش بهره دارد: دلیر و جوانمرد و با فرهنگ و دادگر است. مردم او را دوست می دارند و همهٔ سران کشور به او احترام دارند. ولی او به هیچ یک از اینها خوشنود نیست. نه جوانی، نه کامروائی، نه پیروزی در جنگ و نه محبت و احترام مردم، هیچ یک برای او تکیه گاه نمی تواند بود. ناگهان چنانکه گوئی پرده از جلو چشمش به کنار می رود، دنیا را بنحو دیگر می‌بیند.
بحران عرفانی‌ای نظیر آنچه ایرج و پدرش سیاوش را در برگرفته بود، براو نهیب می زند. پیش از آنکه سراب های زندگی او را فریفته کند و به گناه، یعنی غرور و منی آلوده اش سازد، بهتر می بیند که از این جهان برود چون عاقبت باید رفت، چرا نه زودتر:

شنیدیم و دیدیم راز جهان                         بد و نیک را آشکار و نهان
کشاورز باشد و گر تاجور                          سرانجام بر مرگ باشد گذر
(کیخسرو 2488-89 )

تغییر حال کیخسرو آنقدر عجیب است که سران کشور چنین می‌پندارند که «دیو» او را از راه بدر برده است. فرق کیخسرو با ایرج و سیاوش در اینجا است که آنها در عسرت و بی پناهی، شیوهٔ تسلیم و رضا را اختیار کردند، و او در اوج قدرت چنین می کند. انتخاب او درونی است و از خارج بر او تحمیل نشده است.


پنجم اغریرث. اغریرث، برادر افراسیاب، تنها پهلوان تورانی شاهنامه است که در نیک سگالی و خوبی با مردان خوب ایران برابری می‌کند. در حمله‌ای که افراسیاب در زمان نوذر به ایران می‌آورد، او با او همراه است. یکی از فرماندهان است. در این جنگ ایرانیان شکست می خورند، نوذرشاه اسیر و کشته می شود و گروهی از سران ایران نیز به اسارت می افتند. چون افراسیاب قصد کشتن این عده می کند، اغریرث از او می خواهد که از خونشان درگذرد و آنها را به او سپارد تا دربند نگاهشان دارد. افراسیاب شفاعت او را می پذیرد.
پس از چندی، چون بیم هلاک این اسیران می رفته، اغریرث آنها را آزاد می کند. افراسیاب از این عمل او در خشم می شود:

بدو گفت کاین چیست کانگیختی                         که با شهد، حنظل بیامیختی
نفرمودمت کان بدان را بکُش؟                         که جای خرد نیست و هنگام هُش
به دانش نیاید سر جنگجوی                              بیاید به جنگ اندرون آبروی
سر مرد جنگی خرد نسپرد                              که هرگز نیامیخت کین با خرد
(نوذر 591-94)

چنانکه می بینیم افراسیاب معتقد است که در جنگ، هر نابکاری‌ای، هرکشتاری رواست. جنگ باید به پیروزی برسد، از هر راهی شد شده، اغریرث جواب می‌دهد:

چنین داد پاسخ به افراسیاب                           که لختی بشاید هم از شرم و آب
هر آنگه که آمد به بد دسترس                         ز یزدان بترس و مکن بد به کس
که تاج و کمرچون تو بیند بسی                          نخواهد شدن رام با هر کسی
(595-597)

تفاوت بین اغریرث و افراسیاب در این است که یکی طرفدار اعتدال و نیکی و نرمی است، و دیگری نه. لحن اغربرث در این جواب یادآور لحن ایرج و سیاوش و کیخسرو است. او نیز از همان روح مسالمت آمیزو مدارا برخوردار است.

فریدون نه، ولی این چهار شاهزاده همه در جوانی نابود می شوند، فریدون هم در قسمت آخر عمرش به چنان مصیبتی گرفتار می گردد که مرگش بهتر از زندگی است. آیا این بدان معنا است که در جهان‌بینی شاهنامه، خوبان همیشه کوته زندگی هستند و کسی نمی تواند خود را در خدمت انسانیت و نیکی بنهد، مگر آنکه از جانش بگذرد؟ اینان همگی در زندگی خود جانب صلح و عدالت و مصلحت مردم را گرفته‌اند، و به آئین و اصول انسانیت پایبند بوده‌اند. اگر جنگ هم می کردند برای برکرسی نشاندن دادگری و حق بوده است. در اینان، پیروی از آئین و خوبی، بر پیروی از نفس غلبه دارد. همه اینان بر بی اعتباری جهان و بی ارزشی لذت های زودگذر واقفند و از این رو شرافت و نام خود را فدای هوای نفس نمی‌کنند. می دانند که برتر از لذائذ نفسانی و جسمانی چیزهای دیگری هم هست که به زندگی معنا و ارزش می بخشد. از این رو ابائی ندارد که برای نهادن این معنا در زندگی تا پای مرگ جلو بروند. خوبی اینان، بطورکلی در ارج نهادن به نیکی و زیبائی، و خیر انسانیت را بر مصلحت خود مقدم شمردن است، به همین سبب هم هست که توانسته اند در طی قرون متمادی محبوب مردم باشند و نمونه عالی بشریت شناخته شوند. تمایل به مرگ و تسلیم و خوار شمردن دنیا که در چهار شاهزاده می بینیم ناشی از معتقدات دینی‌ای است که بر شاهنامه سایه افکنده. این حال را شاهنامه بمفهوم درویش مسلکی بکار نمی‌برد، معنای آن بی‌اعتنائی به زندگی دنیا و نفی کوشش نیست، بلکه مخالفت با آز است که چه در اوستا و چه در شاهنامه بزرگترین دشمن آدمی شناخته شده است.

بطور کلی انسان خوب شاهنامه دارای این صفات است:

1- خردمندی: هیچ صفتی برای مرد و زن بالاتر از خردمندی نیست کسی که از خرد برخوردار است می داند که چگونه باید زندگی کند. هرگز زیان نمی بیند و به راه کژ نمی افتد، خرد، گوهر زندگی است، چون آن را یافتی رستگاری این جهان و آن جهان با تست.
در گشتاسب نامه دقیقی نیز همان لحن شاهنامه را در اعتقاد به خرد می بینیم.
دقیقی «درخت زرتشت » را « همه برگ او پند و بارش خرد » می خواند و جوهر دین بهی بنظر او این است « خرد برگزین، این جهان خوار کن ».
در مقابل خرد هوا و آز است «به‌رنج درازیم در چنگ آز» مردان بد شاهنامه در مقابل خوبان همگی بر اثر هوا و آز به‌دیگران بدی می‌کنند و خود سرانجام گرفتار می‌شوند.

2- فرهنگ: پس از خرد فرهنگ می‌آید. در واقع این دو به هم وابسته‌اند. خردمند به فرهنگ روی می برد، و با فرهنگ از خرد نصیب می یابد. خاصیت فرهنگ آن است که به ما راه و رسم زندگی می آموزد و انسانیت ما را می شکفاند. فرهنگ اکتسابی است، هر چند برای دست یافتن به آن، آمادگی ذاتی لازم است.
مرد با فرهنگ از اعتدال و آهستگی و رفتار برخوردار است. خوبی هر چیز در آن است که به اندازه باشد ( همه کار گیتی به اندازه به - دل شاه از اندازه ها تازه به ). آهستگی، نرمخوئی و نرمگوئی است. آهستگی بخصوص از این جهت در شاهنامه بسیار ستوده شده است که ما با پهلوانان و جنگاوران که انقضای کار آنها تندی است سر و کار داریم.

رستم در ستایش پیران می گوید: «ز ترکان یکی مرد آهسته اوست » و سیاوش به « بالا و دیدار و آهستگی و فرهنگ و و دانائی » ممتاز است.

3- صلح طلبی: با آنکه شاهنامه کتاب جنگ‌ها است، با اینحال مرد خوب کسی است که صلح طلب باشد. تنها در یک مورد جنگ رواست، و آن جنگ بر ضد بدی است. جنگ های کین - خواهی نیز از این جهت واجب است که برای مجازات گناهکار است. این دو بیت خیلی پرمعناست:

پلنگ این شناسد که پیکار و جنگ                 نه خوبست و، داند همی کوه و سنگ
چو کین سر شهریاران بود                               سر و کار با تیر باران بود

4- بی آزاری: انسان خوب به کسی آزار نمی‌رساند. مصراع معروف «میازار موری که دانه کش است»، همه حکمت شاهنامه را در خود خلاصه کرده است. فریدون به پسرش ایرج می‌گوید:

نباید ز گیتی تو را یار جست                             بی آزاری و راستی یار تست
                                                                                   ( فریدون 429 )

بی آزاری جنبهٔ خودداری دارد، جنبه مثبت آن خدمتگزاری است، و همه مردان خوب شاهنامه سعی داشته اند که خدمتگزار مردم باشند.

5- نام نیک: این درست نیست که انسان به هر قیمتی شد زندگی کند، باید با نیکنامی و سربلندی عمر بسر برد. در نظر پهلوانان خوب شاهنامه، مرگ بهتر از بد نامی است، چنانکه در این بیت آمده است:

بنام ار بریزی مرا گفت خون                                   به از زندگانی به ننگ اندرون
                                                                                ( دروازه رخ 249 )

در واقع معنای زندگی در شاهنامه در نام و ننگ خلاصه می شود. اقوام یا اشخاصی که به خواری می‌افتند، برای آنست که استعداد پرهیز از ننگ را از دست داده‌اند. در آنها هر چه هست ارضاء حس و غریزه است و از معنای زندگی خبری نیست.

داستان تازیانه بهرام نمونه خوبی از طرز تفکر پهلوانی است که به نام پای‌بند است. خلاصه داستان این است که در جنگ کاسه‌رود بهرام پسر گودرز، تازیانهٔ خود را که نامش بر آن نوشته در میدان نبرد گم می‌کند. چون غیرت به او اجازه نمی‌دهد که این تازیانه به دست دشمن بیفتد، تنها باز می‌گردد تا آن را بازجوید. برادرش گیو هر چه می‌کوشد تا او را از این کار خطرناک بازدارد فایده‌ای نمی‌کند. به برادرش جواب می دهد:

چنین گفت با گیو بهرام گرد                                که این ننگ را خوار نتوان شمرد
شما را زرنگ و نگار است گفت                           مرا آنکه شد نام با ننگ جفت
                                                                   ( پادشاهی کیخسرو 1508-1509 )

سرانجام می آید به جائی که منطقهٔ ترکان است و در میان کشته ها و زخمی‌ها مدتی جستجو می کند تا تازیانه خود را باز می‌یابد. لیکن ترکان که از آمدن او با خبر شده‌اند، بر سرش می ریزند و او را می کشند. شاید عمل بهرام به تعصب و افراط تعبیر شود که برای بازیافتن یک تازیانه جان خود را به هدر داده، ولی تازیانه در اینجا مفهومی کنایه‌ای دارد، هر جا شرافت شخص در معرض خطر قرار گرفت، چه موضوع کوچک باشد و چه بزرگ، حتی بقیمت جان باید مقاومت کرد. با آنکه مرگ در شاهنامه بدترین پتیاره‌هاست باز هم بر زندگی ننگ آلود ترجیح دارد.
.
.
/

برگرفته از کتاب نوشته‌های بی‌سرنوشت، ص 54-66

محمد علی اسلامی ندوشن

ادامه خبر...


چه يلدايي!

30 آذر 1391, 01:58

چه يلدايي!

 
 
نويسنده : سيدحميدرضا خوشدل*

 رئيس اتحاديه ميوه و تره‌بار تهران در خصوص گراني هندوانه: مردم در شب يلدا به جاي هندوانه نارنگي بخورند...

 

خوشي‌ها زر نشان چون رنگ گندم

که يلدا آمدست در بين مردم

خوشم، خوش‌تر زخوش‌هاي زمانه

خريدم بس انار و هندوانه

زبادام و زگردو بي‌نيازم

بخفته جوجه در آب پيازم

چه خوش عطر است برنج زعفراني

کباب ماهي و مرغ و بوراني

تمام کاسه‌ها پر شد زآجيل

چو ده درصد شکست، نرخش به تعجيل

از آن صددرصدي که رفته بالا

نود درصد از آن مانده است حالا

زتدبيري که مفهومش نداني

اثر دارد کجا بر من گراني!

زند خنده به رويم پسته ناب

دهانت را بکن اينک تو پر آب

خدا را شاکرم کز لطف يلدا

نگيرم سر به هيهات و به دردا

هواي امشبم عطر گلاب است

گراني در شبم شکل حباب است

در اين ارزاني و قوت فراوان

محال است کس شود نالان و گريان

اگر هم دست تو تنگ است و خالي

نداري پول سور و سات عالي

نداري گر انار و هندوانه

تو نارنگي ببر بر اهل خانه

عجب يلداي پرمهر و صفاييست

خوشي افضل به بحران گرانيست

چه يلدايي شود جان گل آقا

چه جاي خاليت سخت است گل آقا...

ادامه خبر...


آیا چیزی به نام " شمِّ زنانه" وجود دارد؟

28 آذر 1391, 20:26

آیا چیزی به نام " شمِّ زنانه" وجود دارد؟

ماندنا عصری-  آیا هیچگاه عبارت "شمِّ زنانه" را شنیده اید؟ معنی این عبارت آن است که زنان دارای حسِّ ششم خاصی هستند که به

آنها امکان می دهد موقعیت های اجتماعی و اعمالی را که برای مردان اسرارآمیز است، بفهمند. در گذشته، این عبارت اغلب

به وسیله مردان به کار میرفت تا شگفتی آنها را نسبت به توانایی زنان در درک آنچه در بسیاری از موقعیت ها رخ می داد

و پیش بینی درست در رفتار اشخاص دیگر- به مراتب درست تر از مردان نشان دهد.

اما،ظاهرا یک استثنای مهم بر این قاعده وجود دارد: زنان مزیت خود را وقتی به آنها دروغ گفته می شود، از دست میدهند.

آنها بیشتر از مردان تمایل دارند پیام های فریبنده را درست پنداشته و کمتر از مردان در تمیز دادن پیام های نادرست از پیام های

درست موفق هستند. هرچند این موضوع نیز همیشه صادق نیست و ممکن است تا حدودی، وابسته به زمینه ی خاصی باشد

که دروغ ها در آن گفته می شود .

سوالی که اینجا مطرح می شود این است که، چه چیزی برتری کلی زنان در درک قرینه های غیر کلامی را توجیه می کند ؟

پاسخی که بیشتر روان شناسان اجتماعی به آن باور دارند، در نقش متضاد جنسیتی نهفته است .

در بسیاری از جوامع، تصور قالبی سنتی مَردانِگی و زَنانِگی حاکی از آن است که مردان با جرأت، منطقی و سلطه جو....

هستند، در حالیکه زنان بیانگر، حمایت گر و حساس اند. از آنجا که نقش ها و تصورات قالبی جنسیتی اغلب خود تأییدکننده

هستند، یک نتیجه آن است که زنان واقعاً به واکنش های دیگران بیشتر توجه می کنند و می آموزندکه نسبت به این واکنشها

حساس تر باشند. به علاوه، (نَقش های مُتضاد جِنسیَتی) اغلب به موقعیتی می انجامد که در آن زنان سِمت هایِ دارای قدرت

کمتر وپایگاه پایین تر را در جامعه های خود اشغال می کنند .چون افراد دارای پایگاه یا قدرت نسبتاً پایین باید نسبت به اعمال

و واکنش های اشخاص دیگری که نسبت به آنها دارای پایگاه و قدرت بالاتری هستند،حساس باشند، در نتیجه زنان تمایل

دارند که این مهارت ها را بیش از مردان یاد بگیرند.

و بالاخره، چون تصورات قالبی جنسیتی حاکی از آن است که انتظار می رود زنان حساس و با ادب باشند،آنها بیشتر اکراه

دارند متوجه باشند- یا لااقل به این واقعیت توجه کنند- که دیگران فریبکارند.هرچه باشد، این گونه رفتار زیبنده و مودبانه

نیست.

بنابراین،به میزانی که این (شمِّ) وجود دارد، به نظر می رسد که ناشی از هر دو مهارت برتر زنان در فرستادن و خواندن

قرینه های غیر کلامی، باشد. اساساً ، این مهارت ها به نوبه خود بازتابی هستنداز تصورات جنسیتی و نقشی که زنان در

بسیاری از جوامع ایفا می کنند .

پس،به طور کلی زنان در کاربرد غیر کلامی بر مردان برتری دارند، امّا، در کشف فریب در بعضی زمینه ها (مثلاً

بازاریابی فریبنده)کَمتَر موفق هستند.

ولی در مواردی (مانند وکالت و...)به اندازه ی مردان موفق هستند.

مأخذ : روان شناسی اجتماعی         

ادامه خبر...


یلدا در کشورها و آیین های مختلف

27 آذر 1391, 14:44

یلدا در کشورها و  آیین های مختلف

مانداناعصری - یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.

ماه دلداده مهر است و این هر دو سر بر کار خود دارند که زمان کار ماه شب است و مهر روزها بر می آید. ماه بر آن است که سحرگاه، راه بر مهر ببندد و با او در آمیزد، اما همیشه در خواب می ماند و روز فرا می رسد که ماه را در آن راهی نیست. سرانجام ماه تدبیری می اندیشد و ستاره ای را اجیر می کند، ستاره ای که اگر به آسم

ان نگاه کنی همیشه کنار ماه قرار دارد و عاقبت نیمه شبی ستاره، ماه را بیدار می کند و خبر نزدیک شدن خورشید را به او می دهد. ماه به استقبال مهر می رود و راز دل می گوید و دلبری می کند و مهر را از رفتن باز می دارد. در چنین زمانی است که خورشید و ماه کار خود را فراموش می کنند و عاشقی پیشه می کنند و مهر دیر بر می آید و این شب، «یلدا» نام می گیرد. از آن زمان هر سال مهر و ماه تنها یک شب به دیدار یکدیگر می رسند و هر سال را فقط یک شب بلند و سیاه وطولانی است که همانا شب یلدا ست. یلدا در افسانه ها و اسطوره های ایرانی حدیث میلاد عشق است که هر سال در «خرم روز» مکرر می شود.

در زمان ابوریحان بیرونی به دی ماه، «خور ماه» (خورشید ماه) نیز می گفتند که نخستین روز آن خرم روز نام داشت و ماهی بود که آیین های بسیاری در آن برگزار می شد. از آن جا که خرم روز، نخستین روز دی ماه، بلندترین شب سال را پشت سر دارد پیوند آن با خورشید معنایی ژرف می یابد. از پس بلندترین شب سال که یلدا نامیده می شود خورشید از نو زاده می شود و طبیعت دوباره آهنگ زندگی ساز می‌کند و خرمی جهان را فرا می گیرد.

alt

پیوند یلدا با میترائیسم

از آنچه که از منابع و متون کهن برمی آید، یلدا زاد روز ایزد مهر یا میترا است. ایزدی که در کیش میترائیسم پرستش می شد و این دین، یکی از تاثیر گذارترین مذاهبی بود که نخست در شرق و بعدها در غرب و در دین مسیحیت رد پای بسیاری از خود به جای گذاشت.
ریشه کلمه یلدا متعلق به زبان سریانی است و به معنای تولد یا میلاد است. در برخی منابع آمده است که پس از مسیحی شدن رومیان، سیصد سال پس از تولد عیسی مسیح، کلیسا جشن تولد مهر را به عنوان زاد روز عیسی پذیرفت، زیرا زمان دقیق تولد وی معلوم نبود. در واقع یلدا یک جشن آریایی است و پیروان میترائیسم آن را از هزاران سال پیش در ایران برگزار می کرده اند. وقتی میترائیسم از تمدن ایران باستان به سایر جهان منتقل شد در روم و بسیاری از کشورهای اروپایی روز 21 دسامبر به عنوان تولد میترا جشن گرفته می شد ولی پس از قرن چهارم میلادی در پی اشتباه محاسباتی، این روز به 25 دسامبر انتقال یافت و از سوی مسیحیان به عنوان روز کریسمس جشن گرفته شد. از این روست که تا امروز بابا نوئل با لباس و کلاه موبدان ظاهر می شود و درخت سرو و ستاره بالای آن هم یادگاری از کیش مهر است.

تنوع برگزاری یلدا

یکی از آیین های شب یلدا در ایران، تفال با دیوان حافظ است. مردم دیوان اشعار لسان الغیب را با نیت بهروزی و شادکامی می گشایند و فال دل خویش را از او طلب می کنند. در برخی دیگر از نقاط ایران نیز شاهنامه خوانی رواج دارد. نقل خاطرات و قصه گویی پدر بزرگ ها و مادر بزرگ ها نیز یکی از مواردی است که یلدا را برای خانواده ایرانی دلپذیرتر می کند. اما همه این ها ترفندهایی است تا خانواده ها گرد یکدیگر جمع شوند و بلندترین شب سال را با شادی و صفا سحر کنند.

در سراسر ایران زمین، جایی را نمی یابید که خوردن هندوانه در شب یلدا جزو آداب و رسوم آن نباشد. در نقاط مختلف ایران، انواع تنقلات و خوراکی ها به تبع محیط و سبک زندگی مردم منطقه مصرف می شود اما هندوانه میوه ای است که هیچ گاه از قلم نمی افتد، زیرا عده زیادی اعتقاد دارند که اگر مقداری هندوانه در شب چله بخورند در سراسر چله بزرگ و کوچک یعنی زمستانی که در پیش دارند سرما و بیماری بر آنها غلبه نخواهد کرد. مردم شیراز در شب یلدا به شب زنده داری می پردازند و بعضی نیز بسیاری از دوستان و بستگان خود را دعوت می کنند. آنها در این شب سفره ای می گسترانند که بی شباهت به سفره هفت سین نوروز نیست و در آن آینه و قاب عکس حضرت علی (ع) را جای می دهند. انواع و اقسام آجیل و تنقلاتی چون نخودچی، کشمش، حلوا شکری، رنگینک و خرما و میوه هایی چون انار و به و بخصوص هندوانه خوراکی های این شب را تشکیل می دهند. در آذربایجان مردم هندوانه چله (چیله قارپوزی) می خورند و باور دارند که با خوردن هندوانه لرز و سوز و سرما به تن آنها تاثیری ندارد.

alt

در اردبیل رسم است که مردم، چله بزرگ را قسم می دهند که زیاد سخت نگیرد و معمولا گندم برشته (قورقا) و هندوانه و سبزه و مغز گردو و نخودچی و کشمش می خورند. در گیلان هندوانه را حتما فراهم می کنند و معتقدند که هر کس در شب چله هندوانه بخورد در تابستان احساس تشنگی نمی کند و در زمستان سرما را حس نخواهد کرد. «آوکونوس» یکی دیگر از میوه هایی است که در این منطقه در شب یلدا رواج دارد و به روش خاصی تهیه می شود. در فصل پاییز، ازگیل خام را در خمره می ریزند، خمره را پر از آب می کنند و کمی نمک هم به آن می افزایند و در خم را می بندند و در گوشه ای خارج از هوای گرم اطاق می گذارند. ازگیل سفت و خام، پس از مدتی پخته و آبدار و خوشمزه می شود. آوکونوس و ازگیل در اغلب خانه های گیلان تا بهار آینده یافت می شود و هر وقت هوس کنند ازگیل تر و تازه و پخته و رسیده و خوشمزه را از خم بیرون می آورند و آن را با گلپر و نمک در سینه کش آفتاب می خورند.

دکتر محمود روح الامینی روایت جالبی از یلدای مردم کرمان ذکر می کند. بنا به روایت او مردم کرمان تا سحر انتظار می کشند تا از قارون افسانه ای استقبال کنند. قارون در لباس هیزم شکن برای خانواده های فقیر تکه های چوب می آورد. این چوب‌ها به طلا تبدیل می شوند و برای آن خانواده، ثروت و برکت به همراه می آورند.

«جمشید کیومرثی» مردم شناس زرتشتی درباره یلدا می گوید: «نزد ایرانیان، زمستان به دو چله کوچک و بزرگ تقسیم می شود. چله بزرگ از اول دیماه تا 10 بهمن ماه را در بر می گیرد و از 10 بهمن به بعد را چله کوچک می گویند. یلدا، شب نخست چله بزرگ است.» بنا به روایت او زرتشتیان در این شب جشن می گیرند و فدیه می دهند: «فدیه، سفره ای است که در هر خانه گسترده می شود و در آن خوراکی های مرسوم شب یلدا چیده می شود. زرتشتیان در این شب دعایی به نام «نی ید» را می خوانند که دعای شکرانه نعمت است. خوراکی هایی که در این جشن مورد استفاده قرار می‌گیرند، گوشت و 7 میوه خشک شده خام (لورک) را شامل می شوند.»

آشوریان ایران نیز در جشن یلدا با سایر اقوام ایرانی شریک هستند. «آلبرت کوچویی» رئیس سابق انجمن آشوریان تهران ضمن تایید این نکته می گوید: «ما معتقدیم یلدا، سنت دیرینه آشوری است. یلدا یعنی تولد و آشوری ها معتقدند به دلیل نزدیکی عید میلاد مسیح و شب یلدا، آشوری ها بعد از مسیحیت، یلدا را به عنوان شب تولد مسیح جشن می گرفتند ولی بعدها به علت تغییراتی که در گاهشماری ها پیش آمد و سال های کبیسه را هم محسوب کردند، این تاریخ تغییر کرد و شب یلدا سه روز عقب تر آمد و ما این سال ها در 4 دی ماه میلاد مسیح را جشن می گیریم.»
وی در ادامه می افزاید: «آشوریان نیز در شب یلدا آجیل مشکل گشا می خرند و تا پاسی از شب را به شب نشینی و بگو بخند می گذرانند و در خانواده های تحصیل کرده آشوری تفال با دیوان حافظ نیز رواج دارد.»

يلدا در روسیه

یلدا که جشنی ایرانی است در کشور روسیه همسایه شمالی ما نیز رواج دارد. دکتر «داریوش کیانی هفت لنگ» مدیر سازمان اسناد ملی ایران درباره برگزاری یلدا در روسیه چنین روایت می کند: «این جشن در روسیه نیز از دیر باز، از روزگاری که هنوز مسیحیت به آن جا راه نیافته بود، به مدت 12 روز پر سرور و پر آئین با آداب ویژه ای برگزار می شده است و گویا هنوز هم در میان دهقانان و روستائیان معمول است. در روسیه جشن یلدا، عید سالانه دهقانان و روستائیان بود. پختن نان شیرینی محلی به صورت موجودات زنده، بازی های محلی گوناگون، کشت و بذر پاشی به صورت تمثیلی و باز سازی مراسم کشت، پوشانیدن سطح کلبه با چربی، گذاشتن پوستین روی هره پنجره ها، آویختن پشم از سقف، پاشیدن گندم به محوطه حیاط، ترانه خوانی و رقص و آواز و مهم تر از همه قربانی کردن جانوران از آیین های ویژه این جشن بوده و هست....یکی دیگر از آیین های شب های جشن، فالگیری بود و پیشگویی رویدادهای احتمالی سال آینده. همین آیین ها در روستاهای ایران نیز کم و بیش به چشم می خورند که نشان از همانندی جشن یلدا در ایران و روسیه دارند.»

كريسمس همان شب چله است

شب يلدا، درازترين شب سال و يكي از بزرگترين جشن هاي ايرانيان است. ايرانيان همواره شيفته شادي و جشن بوده اند و اين جشن ها را با روشنايي و نور مي‌آراستند. آنها خورشيد را نماد نيكي مي‌دانستند و در جشن هايشان آن را ستايش مي كردند. در درازترين و تيره ترين شب سال، ستايش خورشيد نماد ديگري مي یابد. مردمان سرزمين ايران با بيدار ماندن، طلوع خورشيد و سپيده دم را انتظار مي كشند تا خود شاهد دميدن خورشيد باشند و آن را ستايش كنند. خوردن خوراكي ها و مراسم ديگر در اين شب بهانه اي است براي بيدار ماندن يكي از دلايل گرفتن جشن دراين شب زاده شدن ايزدمهر است.

مهر به معناي خورشيد و يكي از بغان ايراني و هندي است و تاريخ پرستش به سال‌ها پيش از زرتشت مي رسد. پس از ظهور زرتشت، اين پيامبر ايراني خداي بزرگ را اهوارمزدا معرفي كرد. ايزدان و بغان را به دو دسته اهورايي و ديواني تقسيم كرد. در باور زرشتي، بغان تيره اهورايي ستوده و تيره ديواني نكوهيده شود. يكي از ايزدان اهواريي مهر ايراني و هندي بود. مهر ايزدي نيك است و قسمتي از اوستا به نام او، نام گذاري شده است. در مهريشت اوستا آمده است: «مهر از آسمان با هزاران چشم بر ايراني مي نگرد تا دروغي نگويد.»

ايزد مهر در يكي از شهرهاي خاوري ايران از دوشيزه اي به نام ناهيد زاده شد. پس از مدت اندكي كشور به كيش مهرپرستي گرويد. مهرپرستي از مرزهاي ايران فراتر و به رم رفت. پادشاهان رم به آن گرويدند و دين رسمي رم شد. «يوليانوس» يا «ژوليان» يكي از پادشاهان رومي گروه گروه مردم ترسا را به دين مهر مي كشاند و دعوت مي‌كرد. هنوز هم نيايش هاي اين شاه رومي با مهر برجاست. «اي پدر در آسمان نيايش مرا بشنو» «يوليانوس» در اين نيايش خدا را پدر مي نامد. اين اسمي بود كه ترسايان به تقليد از مهرپرستان بر خداي خود گذاشتند. روميان سال هاي بسيار تولد مهر و شب چله را جشن مي گرفتند و آن را آغاز سال مي دانستند. حتي پس از گسترش دين مسيحيت، باز كشيشان نتوانستند از گرفتن اين جشن ها جلوگيري كنند و به ناچار مجبور شدند به دروغ اين شب را زادروز تولد عيسي معرفي كنند تا روز 25 دسامبر را به بهانه تولد عيسي جشن بگيرند نه تولد ايزدمهر،‌ هنگامي كه به آيين و مراسم مسيحيان در كريسمس نگاه مي كنيم بسياري از نشانه هاي ايراني اين مراسم را در مي يابيم. ايرانيان قديم در شب چله درخت سروي را با دو رشته نوار نقره اي و طلايي مي آراستند. بعدها مسيحيان درخت كاج را به تقليد از مهرپرستان و ايرانيان تزيين كردند. مهر از دوشيزه با كره اي به نام آناهيتا در درون غاري زاده شد كه بعدها مسيحيان عيسي را جايگزين مهر و مريم را جايگزين آناهيتا قرار دادند. يكي ديگر از وام گيري هاي مسيحيان از مهرپرستان، روز مقدس مسيحي يعني يكشنبه است.
Sunday به معني روز خورشيد يا مهر است كه روز مقدس مهرپرستان بود. ارنست‌رنان درباره آيين مهرپرستي گفته است:‌ «اگر عيسويت به هنگام گسترش خود بر اثر بيماري مرگباري باز مي ايستاد، سراسر جهان به آيين مهر مي گرويد.»

منابع:
ميرجلال‌الدين كزازي
استاد زبان و ادبيات فارسي، به نقش ايزدمهر در مراسم شب چله و تقليد مسيحيان از اين آيين در شب كريسمس اشاره كرد. از دكتر كزازي تاكنون بيش از 38 كتاب و 80 مقاله به چاپ رسيده است.

ادامه خبر...


وضع کنونی و انتخابات آینده

26 آذر 1391, 08:36

وضع کنونی و انتخابات آینده

یازدهمین انتخابات ریاست‌جمهوری در شرایطی مقدمات و بحث‌های آن در حال شکل‌گیری است و نامزدهای اصولگرا و حامی دولت در حال وزن‌کشی خود و تمهید مقدمات آن هستند که شرایط کنونی کشور بسیار متفاوت و بلکه متخالف با شرایط انتخابات دوره‌های قبلی ریاست‌جمهوری را سپری می‌کند.
دو دوره پیش، احمدی‌نژاد در شرایطی دولت را تحویل گرفت که مناسبات و روابط ایران با جهان و در عرصه بین‌الملل پرتکاپو بود و سفارتخانه کشورهای جهان در ایران فعال بودند. اقتصاد کشور در شرایط پررونق به سر می‌برد و بنگاه‌های خصوصی و دولتی و دادوستدهای تجاری و بازار کسب و کار و تولید با امیدواری و خوش‌بینی نسبت به آینده سرگرم توسعه فعالیت‌ها و طرح‌ریزی برنامه‌های جدید بودند. حوزه فرهنگ و بازار تولید محصولات هنری اگرچه با برخی مشکلات اما شرایط بدی نداشتند و پابه‌پای کارگزاران اقتصادی در جنب‌وجوش تولید افزون‌تر محصولات و کالای جدید خود بودند.
در عرصه سیاسی اگرچه حوزه فعالیت احزاب و گروه‌های اصلاح‌طلب به طور خاص محدود و مسدودتر شده بود اما در اجرای سیاست‌های نظام اختلاف دیدگاه‌های دیگری پدیدار شد. امروز شرایط سخت و دشواری را نه تنها نخبگان اقتصادی، اجتماعی، علمی، فرهنگی و هنری تجربه می‌کنند، بلکه زندگی متعارف و زیست عادی هم برای اقشار جامعه دشوار شده است. در این فضا، گسترده‌تر شدن تهدیدها و تحدیدهای خارجی و فراگیر شدن دامنه تحریم‌ها و مشکلات اقتصادی و خیزش حوادث و رخدادهای بین‌المللی و منطقه‌ای هم مزید بر مسائل داخلی شده است. در چنین وضعیتی برگزاری یازدهمین انتخابات در حال انجام است که شرایط آن را با ادوار انتخابات گذشته متفاوت می‌کند. در چنین وضعیتی به نظر می‌رسد که باید از تمامی ظرفیت‌ها و امکانات و توانایی‌های کنونی برای برون‌رفت مطمئن و مناسب استفاده کرد. بخشی از این ظرفیت فعال‌تر شدن و مشارکت همه نیروها و نهادهای اقتصادی و اجتماعی و فرهنگی است اما بخش قابل ملاحظه و مهم دیگر، نیروها و نهادهای سیاسی هستند که می‌توانند با فراهم‌شدن زمینه‌ها به برون‌رفت از این وضعیت کمک کنند.
به نظر می‌رسد باید هزینه - فایده فضا و اقدامات سیاسی جاری را سنجید و با این محاسبه به این دیدگاه نزدیک‌تر شد که برگزاری انتخابات در شرایط آزاد و قانونی بهترین راه‌حل برای برون‌رفت از این دشواری‌ها است و از این رهگذر می‌توان چشم‌انداز متفاوت و بلکه متخالفی را فراهم می‌آورد.

ادامه خبر...


او نیز رفت!

20 آذر 1391, 13:09

او  نیز  رفت!

 خدایار درخش -دیروز روی خروجی برخی خبرگزاری ها خبر تغییر ناگهانی سیدناصر رضایی فرماندارکهگیلویه منتشرشد.مانیزمانند هرمخاطبی با شنیدن خبر جا خوردیم اما اگر مرتب تغییر وتحولات در دولت های نهم ودهم را رصد کرده باشید ،شاید این تغییر جایی برای شوکه شدن نداشته باشد همچنان که سید علی محمد بزرگواری پس از شنیدن این خبر در اظهار نظری گفتند که این تغییر طبیعی است و جانشین ایشان فردی جوان وبومی میباشد .
البته حق باایشان است وقتی وزیر امورخارجه دولت نهم درسفر خارجی در سنگال از دیگران میشنود  دیگر وزیر خارجه نیست ،باید به جناب صابری  دست مریزادگفت زیرا وقتی فرماندار در شهرستان حضور داشتند خبر عزل ایشان را برایش مخابره کردند، نه مانند استاندار گیلان وقتی سرخوش از افتتاح پروژه آبرسانی برمیگشتند خبردار شدند که دیگر استاندار نیستند.بگذریم از این دست تغییرات زیاد دیدیم اما در حاشیه این تغییر وبرخی اظهار نظر ها لازم دانستم به چند نکته اشاره کنم.
- " مهندس ابراهیم جعفری " فرماندار جدید از نیروهای جوان منطقه بوده و همانطور که " دکتر صابری " استاندار کهگیلویه و بویراحمد ایشان را حمایت می کنند ما نیز وظیفه خود می دانیم برای تسریع در روند توسعه ، ایشان را همراهی نمائیم.
آنچه در بالا آمده بخشی از سخنان نماینده مردم کهگیلویه در واکنش به تغییر فرماندار کهگیلویه میباشد.بنظر میرسدبکار بردن واژه بومی در این تغییرات زیبنده نباشد زیرا سیدناصر رضایی نیز بومی استان بودند وفاصله زادگاه مادری ایشان تا کهگیلویه  چند ده کیلومتر بیش نبود .
-تنها چند ماهی به عمر دولت دهم باقی نمانده ،درحالیکه از هم اکنون بخش عظیمی از اصولگرایان راه خود را از احمدی نژاد جدا ساخته اند وحتی در بسیاری موارد در مقابل او موضع گرفتند لذا  دور از انتظار است اگرباور کنیم عمر مدیریت جناب صابری در استانداری استان بیش از چندماه باشد پس هرکسی که الفبای سیاست را بداند بوضوح واقف است که چنین تغییراتی نمی تواند در راستای توسعه وکمک به رفع محرومیت در این شهرستان باشد .زیرا هرچه هم جناب مهندس جعفری بومی باشند تا بخواهند با مجموعه  اداری خود ومدیران شهرستان آشنا وهماهنگ شوند چند ماهی طول خواهد کشید ،تازه اگر ایشان نخواهند مانند استاندار چند روزی از وقت خود را صرف تغییر ات در سالن کنفرانس وچیدمان صندلی ها نمایند.

-نماینده محترم شهرستان گفتند وظیفه ما همراهی وحمایت هست اما هنوز یکماه از دستور رئیس جمهور خطاب به استانداران نمیگذرد که دستور داده بود  نیازی نیست دراموراستان ها  با نمایندگان مجلس هماهنگ کنند وشخص اقای بزرگواری به این دستور رئیس جمهور واکنش نشان دادند،اکنون چه شده که نماینده محترم حوزه انتخابیه لازم ندانستند در این تغییرات دخالت کنند،آیابراساس دستور رئیس جمهور جناب صابری با ایشان هماهنگی نکردند ؟یا برخی گمانه زنی ها مبنی بر اینکه آقای جعفری از حامیان ایشان در انتخابات مجلس نهم بوده باعث گردیده تا سکوت وهمراهی حجت الاسلام بزرگواری را در این تغییر شاهد باشیم .
 تغییرات بوجود امده حق طبیعی استاندار محترم میباشد ،اماراستش را بخواهی من نتوانستم چون نماینده محترم سکوت کنم زیرا در مدت زمانی که بعنوان عضوی از جامعه مطبوعاتی با فرماندار محترم ارتباط داشتم وعملکرد ایشان را رصد کردیم یقینا یکی از انتخاب های ماندگار بودند،پاسخگویی به رسانه ها،انزجار ازسیاسی کاری ،عملگرایی وبسیاری خصائص دیگر باعث شد تا در رفتن  ارشد ترین مسئول اجرایی شهرستان دست بقلم شوم  .
شاید اقای صابری  نداند اما هم من وهم شما نماینده محترم میدانند که سید ناصر رضایی در کارنامه کاری خود  نمره قبولی درانتخابات مجلس نهم در این شهرستان را  دارد، انتخاباتی که ان روزها بعلت شرایط  زمانی خاص خودش میتوانست ابستن حوادث باشد .،وبرخلاف آرزوی بدخواهان نظام برگی زرین برافتخارات مردم این خطئه افزون گشت.و علاوه بر این بعنوان فرماندارنمونه کشوری در ترویج فرهنگ کتاب وکتابخانه معرفی گردید و در مجموعه مدیریتی ایشان سید محمود داربام روابط عمومی برتر بود ،دستگاه نمونه در طرح تکریم ومبارزه با قاچاق کالا نیز برتر واز این دست عنوان ها .. که بی شک نمادی از شایستگی های سیدناصر رضایی در این سمت میباشد  .
جز خبر افتتاح ورودی شهر دهدشت  که بموقع عملی نشد دیگر از فرماندار سابق وعده عمل شده سراغ ندارم.وخود نیز واقف بود ونگران
بهرحال ضمن آرزی موفقیت برای فرماندار سابق امیدواریم باهمراهی وهمکاری نماینده محترم شهرستان وتوان فرماندارجدید روز ی در این شهرستا ن توسعه بر کرسی محرومیت تکیه زند

ادامه خبر...


سـفر هـوايي بـه رويـا تبـديل شـد

20 آذر 1391, 07:36

سـفر هـوايي بـه رويـا تبـديل شـد

 
نويسنده : کورش شرفشاهي

 هنگامي که مديريت در کشور احساسي باشد تاکيد کنند که نيازي به برنامه‌هاي زمانبر نيست و بايد به سرعت وارد عرصه کار شد، عاقبت کار همين مي‌شود که امروز در آن نقطه ايستاده ايم. برخوردهاي احساسي با کشورهاي جهان به مشکلات داخلي کشور دامن زد و از سوي ديگر هدفمندي يارانه‌ها را بدون مطالعه و غيرکارشناسي اجرا کرديم. نتيجه آن شد که از يک سو کالا و قطعات مورد نياز کشورمان را تامين نکردند و از سوي ديگر دولت احمدي نژاد با اجراي عجولانه و غير منطقي هدفمندي يارانه‌ها باعث شد که قيمت‌ها يک باره چندين برابر شود در حالي که دستمزد و توان مالي قشر حقوق بگير که اکثريت جامعه را تشکيل مي‌داد بالا نرفت. در اثر تمامي اين سوء مديريت‌ها کار به جايي رسيد که به بازار آزاد و تفکر دلالي اين اجازه داده شد تا قيمت‌ها را تعيين کند و خود دولت نيز در اين راستا ناچار شد که خواسته يا ناخواسته به گراني دامن بزند. يکي از اين موارد گران کردن قيمت بليت هواپيما بود. گراني بليت هواپيما در چندين مرحله اتفاق افتاد اما اين بار با هميشه فرق داشت و نه تنها صنعت هواپيمايي کشور را به تعطيلي کشيد بلکه باعث شد تا سوار شدن به هواپيما براي بسياري از اقشار جامعه به يک رويا تبديل شود. کارگري که تا امروز ماهيانه 390 هزار تومان دستمزد مي‌گيرد و اگر يک خانواده 5 نفري باشد 225 هزار تومان نيز يارانه ماهيانه دريافت مي‌کند، اگر بخواهد يک بار سوار هواپيما شود و اين سفر خود را به شهر مقدس مشهد و با هدف زيارت امام هشتم شيعيان انجام دهد بايد بابت بليت هواپيما 600 هزار تومان بپردازد!

ادامه خبر...


کارت‌های بازرگانی یکبار مصرف

19 آذر 1391, 03:06

کارت‌های بازرگانی یکبار مصرف

مهدی رئیس‌زاده‌*
 

خرید و فروش کارت‌های بازرگانی پدیده جدیدی در اقتصاد ما نیست و همواره و در تمام سال‌های فعالیت اتاق ایران این بحث مطرح بوده است. در یک دوره زمانی با ایجاد برخی سیستم‌ها و تسهیلات این قبیل سوءاستفاده‌ها تا حدی کاهش پیدا کرد. البته نباید از نظر دور داشت که این قبیل سوءاستفاده‌ها همواره در تمام دوره‌ها وجود داشته است اما بحث بر سر اتخاذ تصمیمات و ابلاغ قوانین و مقرراتی است که موجب کاهش یا افزایش این قبیل سوءاستفاده‌ها می‌شود. اکنون نیز در صدور و تمدید کارت‌های بازرگانی برخی تغییرات رخ داده است که باعث کاهش خرید و فروش کارت‌های بازرگانی و روی آوردن به راه‌هایی غیر اصولی شده است. محدودیت رشته‌های بازرگانی به سه رشته و کاهش زمان تمدید کارت‌های بازرگانی از پنج سال به یک سال از مهم‌ترین این موارد است. در گذشته کارت‌های بازرگانی با مدت اعتبار پنج سال صادر می‌شد اما از سال گذشته این زمان به یک سال کاهش یافته است. این در حالی است که زمان استفاده از این کارت‌ها نیز کمتر از یک سال است، چون برای تمدید کارت و اخذ مفاصا‌حساب مالیاتی و بیمه‌ای نیز فرایندی زمان‌بر است و دارنده کارت باید کمی قبل از اتمام یک‌سال برای این کارها اقدام کند. در گذشته اتاق ایران می‌توانست برای برخی از تجار باسابقه کارت را بین دو تا پنج سال تمدید کند تا فعالان اصلی این حوزه در فواصل زمانی تمدید کارت خود با مشکل مواجه نشوند. در کنار این محدودیت، اکنون مدتی است که کارت‌های بازرگانی رتبه‌بندی شده‌اند و در سه دسته کارت‌های طلایی، نقره‌ای و برنز قرار گرفته‌اند. بر اساس آیین‌نامه موجود تنها آن قبیل کارت‌هایی که طلایی هستند می‌توانند عضویت خود را به‌صورت پنج ساله تمدید کنند که دارندگان این کارت‌ها نیز شرکت‌های تجاری بزرگ شبه دولتی یا دولتی هستند. از طرف دیگر در گذشته دارندگان حقیقی و حقوقی کارت‌های بازرگانی می‌توانستند در رشته‌های مختلف فعالیت کنند اما بر اساس اصلاح آیین‌نامه صادرات و واردات، رشته‌های فعالیت محدود به سه رشته شده است. البته هدف از انجام این کار قطعا تخصصی کردن تجارت بوده است اما در شرایط رکود همراه با تورم کنونی که برخی از شرکت‌ها و افراد تمایل به فعالیت در رشته‌های بیشتری را دارند، گذاشتن چنین شرطی تنها بازار خرید و فروش کارت‌های بازرگانی را داغ‌ می‌کند. مجموع این عوامل و محدودیت‌های ایجاد شده در کنار موارد دیگری مانند بخشنامه‌های جدید در خصوص صادرات و واردات و قوانین جدید در حوزه‌های مختلف سبب دشواری کار و رواج پدیده‌ای به نام کارت‌های یکبار مصرف می‌شود. کارت‌هایی که تنها برای یک سال صادر می‌شود و صاحبان چنین کارت‌هایی هم افراد متخصصی در تجارت نیستند و تنها برای کسب سود و درآمد به چنین کارهایی اقدام می‌کنند. من معتقدم ایجاد محدودیت و قوانین سختگیرانه تنها عاملی است که سبب بروز این پدیده می‌شود، چون فعالان اقتصادی که کار خود را تعطیل نمی‌کنند بلکه مجرا و کانال جدیدی را برای کار خود پیدا می‌کنند. اتاق ایران باید تلاش کند تا با کمک سازمان توسعه تجارت زمینه‌ای را فراهم کند که قوانین سختگیرانه کمتر شود و ما کمتر با چنین پدیده‌های غیرقانونی و خلافی در امر تجارت مواجه شویم.

ادامه خبر...


چرا حاجي بابايي بايد استعفا دهد؟

18 آذر 1391, 06:54

چرا حاجي بابايي بايد استعفا دهد؟

نويسنده : حميدرضا شکوهي

 کم‌کم باورم مي‌شود که روز بي‌حادثه در کشور ما وجود ندارد. لازم نيست براي يافتن اين حوادث، با دقت زيادي لابه‌لاي خبرها را جست‌وجو کنيم و روزهاي زيادي وقت بگذاريم. اينجا پر از حادثه است. در جاده‌ها و حتي در آسمانهايش، در کلاس‌هاي درسش؛ حتي در اردوهاي دانش‌آموزي‌اش.حالا از حوادثي که هر روز در قالب خبرهاي قتل و تجاوز و سرقت مسلحانه و... در رسانه‌ها مخابره مي‌شود و به تازگي، مخابره فيلم‌هاي سرقت‌هاي مسلحانه در روز روشن در خيابان‌هاي تهران، به سبک فيلم‌هاي تگزاسي هم به آن اضافه شده، فاکتور مي‌گيريم. اما از هرچه که بگذري، نمي‌تواني از کنار حوادثي که براي کودکان رخ مي‌دهد بي‌تفاوت عبور کني. کودکان را در عرف خود، بي‌گناه مي‌دانيم و آنها معمولا مسوول حوادثي نيستند که برايشان رخ مي‌دهد. اما... بروز حادثه براي کودکان ايراني، گويا تبديل به عادتي شده است که هيچ مسوولي هم براي ترک اين عادت، چاره‌اي عملي نمي‌انديشد. سال گذشته، حادثه رانندگي در سوئيس موجب شد 28 دانش‌آموز بلژيکي که براي اردويي به آن کشور رفته بودند جان خود را از دست بدهند. آن حادثه چنان براي غربيان اهميت داشت که در سوئيس و بلژيک عزاي عمومي اعلام شد و به احترام کودکان قرباني شده در آن حادثه، مردم يک دقيقه سکوت کردند. تا چند روز، خبر اول تمام شبکه‌هاي خبري اروپا، اين حادثه و غم و اندوه ناشي از آن بود. اما... ما چه کرديم؟ از همان روز 14 ارديبهشت 1381 که 6 دانش آموز دختر مدرسه‌اي در شهرک کاروان، به موزه پست و از آنجا پارک شهر تهران برده شدند و هنگام قايق‌سواري در درياچه پارک‌شهر، آن هم هنگام بارش باران بهاري، غرق شدند، بايد پيش‌بيني مي‌کرديم که تا 10 سال بعد، مدام شاهد تکرار حوادثي مشابه براي دانش‌آموزان مدرسه‌اي خواهيم بود.

براي جلوگيري از تکرار آن حادثه چه کردند؟ آب درياچه پارک‌شهر را خالي کردند! همين و بس... همانطور که پس از حوادث متعدد آتش‌سوزي در مدارس که از قضا اغلب، دختران دانش‌آموز را هدف گرفته بود به جز چند بخشنامه فرماليته- و بگذاريد به صراحت بگويم مضحک- هيچ تلاشي براي جلوگيري از تکرار اين حوادث صورت نگرفت که حاصلش حادثه مدرسه شين‌آباد پيرانشهر در آذربايجان غربي بود که 33 دانش‌آموز دختر را به کام آتش برد.

اين حادثه اگر چه به اندازه سانحه رانندگي کاروان راهيان نور که ماه گذشته باعث مرگ 26 دانش‌آموز دختر بروجني شد، قرباني نداشت، اما وقتي چهره‌هاي سوخته اين کودکان معصوم را مي‌بينيم، ناخودآگاه به اين فکر مي‌کنيم که آنها با اين چهره‌ها چگونه زندگي خواهند کرد؟ مثل کودکان معصوم مدرسه روستاي درودزن استان فارس که 6 سال پيش دچار سانحه شدند که کسي نمي‌داند با چهره‌هاي سوخته چگونه زندگي مي‌کنند.

همانگونه که حوادث آتش‌سوزي در مدارس سفيلان چهار محال ‌و بختياري و درودزن فارس والمني ‌نورآباد لرستان و خوابگاه زاهدان، مدتي بعد در پيرانشهر تکرار شد، حادثه تصادف اتوبوس دانش‌آموزان بروجني هم، چند روز بعد در کمربندي شهر شاهرود تکرار شد که حاصلش 2 کشته و 15 زخمي بود.

حتما حادثه شهر خرمدره را هم که تابستان امسال هنگام اجراي برنامه خاله شادونه براي کودکان رخ داد به ياد داريد که مرگ سه کودک بي‌گناه را در پي داشت. از اين حادثه‌ها بسيار است اما... خجالت مي‌کشم که حتي همان‌هايي را که ذکر کردم دوباره بشمارم. کداميک از اين حوادث موجب شد مسوولي استعفا دهد يا حداقل عذرخواهي کند؟ اينها پيشکش؛ کداميک از اين حوادث دلخراش در اولويت‌هاي اصلي خبري صداو سيما قرار گرفت؟ اولويت اول و دوم و سوم و چهارم و... نه! انتظار بيهوده‌اي است. مشکلات اقتصادي مردم اروپا مهمتر از مرگ دانش‌آموزان دختر بروجني يا سوختگي دختران بي‌‌گناه پيرانشهري است. مسوولان مستقيم اين حوزه چه کردند؟ اصلا کجا هستند؟ آقاي حميدرضا حاجي‌بابايي وزير آموزش و پرورش که در حادثه دختران دانش‌آموز بروجني، حتي عذرخواهي هم نکرده بود، پس از حادثه پيرانشهر يادش افتاده که مي‌توان گاهي اوقات هم عذرخواهي کرد تا مرهمي بر دل داغ ديدگان باشد.

معلوم نيست چند دانش‌آموز بايد کشته شوند يا بسوزند تا آقاي مسوول محترم وزارت آموزش و پرورش، حاضر شود از مسووليتي که از عهده آن بر نيامده استعفا دهد. آنچه مي‌نويسم فقط يک متن احساسي نيست، بلکه حاوي نشانه‌هايي از سوءمديريت آقاي وزير هم هست. سال 89 آقاي وزير آموزش‌وپرورش طي بخشنامه‌اي دستور داد که از وسايل گرمايشي استاندارد در مدارس استفاده شود. آنگونه که معاون عمراني آقاي وزير، درست 5 روز پيش‌از بروز حادثه پيرانشهر گفته، هر سال وزير آموزش‌وپرورش در خصوص ايمني سيستم‌هاي گرمايشي مدارس، دستورالعمل صادر مي‌کند و بر طبق برنامه‌ريزي‌هاي انجام شده، مدارس بايد سيستم حرارت مرکزي يا بخاري نفتي کاربراتوري داشته باشند.

معاون وزير آموزش و پرورش از تخصيص 80 درصد از اعتبار 24 ميليارد توماني براي استانداردسازي سيستم‌هاي گرمايشي و سرمايشي مدارس در سال گذشته خبر مي‌دهد که گويا رضايت‌بخش است. پس طبيعتا هيچ اتفاقي نبايد رخ دهد. اما... به نظر مي‌رسد ابلاغيه‌ها و دستورالعمل‌هاي وزير آموزش وپروش فقط به درد قاب کردن مي‌خورد؛ همانطور که مصاحبه‌هاي معاون ايشان، فقط براي پر کردن کارنامه، البته از نوع نادرست مي‌خورد.

وزيري که در حيطه تحت امر او در طول يک ماه دو حادثه- بخوانيد فاجعه- عظيم رخ مي‌دهد، ديگر چه اتفاقي بايد بيفتد تا سوءمديريتش اثبات شود؟ اعتقاد دارم هر مدير و مسوولي، حتي اگر در حادثه رخ داده در حيطه تحت امرش نقش چنداني نداشته باشد، براي پذيرش مسووليت و تسلاي دل داغ‌ديدگان، نه تنها بايد عذرخواهي کند، بلکه از مسووليت خود استعفا هم بايد بدهد.

اين نسخه تجويزي من نيست، بلکه اصل پذيرفته شده‌اي در تمام دنياست. آخرين نمونه‌‌اش هم در مصر رخ داد که وزير راه دولت محمد مرسي، دولتي که هم نوپا است و هم دچار چالش‌هاي عديده سياسي، به دليل حادثه تصادف اتوبوس با قطار که کشته شدن ده‌ها دانش‌آموز را در پي داشت، استعفا داد. آقاي حاجي‌بابايي نه فقط براي تسلاي دل داغ‌ديدگان، بلکه به خاطر مديريت ضعيف خود بايد استعفا دهد. وزيري که بخشنامه‌ها و ابلاغيه‌هايش عملي نمي‌شود، اگر مسووليتي نداشته باشد بهتر است. هر چند با استعفاي حاجي‌بابايي، نه جان از دست رفته دختران دانش‌آموز بروجني برمي‌گردد و نه چهره‌هاي سوخته دختران دانش‌آموز پيرانشهري ترميم مي‌شود، اما لااقل در تاريخ ثبت مي‌‌شود وزيري در ايران براي اولين بار شجاعت ايستادن پاي ضعف مديريت خود و استعفا را داشت تا کمي در غم پدران و مادران داغدار اين دانش‌‌آموزان شريک شود. اما از وزيري که سه روز پس از حادثه آتش‌سوزي در مدرسه شين‌آباد درباره آن اظهارنظر نمي‌کند مي‌توان توقع شجاعت استعفا داشت؟ آقاي حاجي بابايي همچنان توجيه مي‌کند و در حال تبليغ عملکرد خود است.

وزير آموزش و پرورش گفته سال گذشته 900 ميليارد تومان براي مقاوم‌سازي مدارس کشور هزينه شد در حالي که در ابتداي دوران وزارت بنده تنها 170 ميليارد تومان اعتبار براي اين امر وجود داشت. وي همچنين گفته استان‌هاي آذربايجان غربي-همان استاني که حادثه‌ آتش‌سوزي در آن رخ داده- خوزستان و سيستان و بلوچستان در تمام برنامه‌هاي وزارت آموزش و پرورش در اولويت اول هستند.

کسي نيست از آقاي حاجي‌بابايي بپرسد حالا که اين همه بودجه داريد و استان آذربايجان غربي در اولويت اول است، وضع اينگونه است؛ واي به حال استان‌هايي که در اولويت‌هاي بعدي هستند. نمايندگان مجلس شوراي اسلامي هم بايد پاسخگو باشند؛ همان نمايندگاني که چندي پيش به بهانه نابساماني مسايل اقتصادي حاصل از مشکلات ارز، ترجيح دادند استيضاح وزير آموزش و پرورش را ديگر پيگيري نکنند، به هر حال تجربه حوادث گذشته نشان مي‌دهد اين آخرين حادثه براي دانش‌آموزان نيست و اگر حادثه ديگري هم رخ داد، نبايد انتظار داشته باشيم وزير آموزش و پرورش استعفا دهد. اينجا جان کودکان ما هم چندان ارزش ندارد.

ادامه خبر...


تذکری خیرخواهانه به جناب آقای موحدی کرمانی امام جمعه جدید تهران

18 آذر 1391, 00:03

تذکری خیرخواهانه به جناب آقای موحدی کرمانی امام جمعه جدید تهران

نماز جمعه باید کوتاه ، مفید ، معنوی ، روشنگر و جذاب باشد و هر بار که نمازگزاران از مصلای نماز جمعه خارج میشوند احساس کنند به خدا نزدیکتر شده و اطلاعات جدیدی از دین فرا گرفته اند
نماز جمعه این هفته تهران (17/9/90) به امامت آیة الله موحدی کرمانی که اخیرا به این سمت منصوب شده اند برگزار شد و حقیر هم در نماز جمعه حضور داشتم و وظیفه خود میدانم ضمن تبریک و تشکر از ایشان که این مسؤلیت را پذیرفتند و قواعد نماز جمعه را رعایت کردند ، گرچه ایشان خود آگاه به مسائل هستند اما به جهت یاد آوری و در جهت موفقیت بیشتر ایشان نکاتی را عرض کنم.

1- آنچه باید در خطبه های نماز جمعه گفته شود

بر اساس آنچه در کتب فقهی و فتوای فقهاء آمده است خطبه های نماز جمعه باید حاوی نکات زیر باشد که اینجانب خلاصه آنرا از تحریر الوسیله امام خمینی (ره) نقل میکنم:

حمد و ستایش خداوند ، توصیه به تقوی و ترک گناه ،صلوات بر پیامبر اعظم (ص) ، سلام بر ائمه معصومین (ع)، قرائت سوره کوتاهی از قران ، استغفار برای مؤمنین و مؤمنات ، دعا برای اسلام و مسلمین ، بیان مصالح مسلمین و مسائل روز که باعث روشنگری میشود و مسلمانان برای دین و دنیا و معیشت خود به آن نیاز دارند همچنین روشنگری در مورد توطئه های معاندین و مخالفین اسلام و مسلمین.

بنا بر این فقهاء تکلیف ائمه محترم جمعه را روشن کرده اند و اضافه بر آنچه گفته شد نه تنها ضرورتی به بیان مطلبی در خطبه های نماز جمعه نیست بلکه ممکن است مخل به خطبه ها نیز باشد که در این یاد داشت به مواردی اشاره خواهم کرد.

2- نماز جمعه تریبون تبلیغاتی اشخاص و احزاب نیست

گاهی دیده میشود خطیب نماز جمعه بصورت صریح یا ضمنی به تبلیغ و دفاع از اشخاص می پردازد و چون همین اشخاص بعدا دچار انحراف و لغزش میشوند در زمان دیگر به تخریب آنان می پردازد که این روشی پسندیده ومناسب نماز جمعه نیست بلکه در نماز جمعه بر اساس رهنمودهای فقهاء و ولی فقیه باید به روشنگری کلی پرداخته شود و خطبه ها جای ذکر نام اشخاص و تعریف یا تکذیب آنان نیست و چون ممکن است گاهی این مطالب مصداق غیبت و تهمت باشد در این صورت حرام بود وجایگاه بیان آن حتما نماز جمعه نیست و باید از آن پرهیز شود.

بدیهی است بیان کلی مسائل نیز ممکن است در ذهن مخاطبین بر اشخاصی تطبیق داده شود که در این صورت حرجی نیست چون هر حق و باطلی مصادیقی دارد وممکن است بر اشخاص تطبیق داده شود ولی وقتی به مصادیق آن تصریح نشود مشکلی وجود ندارد.

3- نماز جمعه تریبون روز شمار تاریخ نیست

گاهی مسؤلین دستگاهها و نهادها توقع دارند خطیب جمعه در سالروز تاسیس آن دستگاه از تلاشهای مسؤلین آن دستگاه تشکر کند گاهی هم خود ائمه جمعه پیش دستی کرده و نماز جمعه را با برنامه روز شمار تاریخ اشتباه میگیرند و به بیان تولد و درگذشت کسانی میپردازند که ذکر آن مصداق روشنگری دینی و سیاسی نیست و این آقایان توجه ندارند که تریبون نمازجمعه جایگاه این کارها نیست و تنها مجاز به بیان مسائلی هستند که دانستن آن برای مردم به رشد فضائل معنوی و تقویت ارزشهای دینی و روشنگری سیاسی منجر شود نه هر چیز دلخواه امام جمعه باشد.

4- نماز جمعه باید کوتاه باشد

با توجه به اینکه نماز جمعه عبادت است نباید دافعه داشته باشد و برای شرکت کنندگان خسته کننده و ملال آور باشد تا رغبت به نماز را در آنان کاهش دهد بلکه خطبه ها باید کوتا باشد که جمع خطبه ها ونماز حدود 45 دقیقه بیشتر نشود ، خصوصا در جاهائی مثل تهران که مردم تابستان در گرما و زمستان در سرما به نماز می ایستند لازم است رعایت حال مردم بشود و مناسب است امام جمعه به مکبرِ نماز جمعه بگوید وقت را به وی یاد آوری کنند تا در فرصت مناسب خطبه ها را تمام نماید.

خلاصه و نتیجه:

نماز جمعه باید کوتاه ، مفید ، معنوی ، روشنگر و جذاب باشد و امام جمعه هنر انتقال مطالب خود در زمان کوتاهی را داشته باشد و هر بار که نمازگزاران از مصلای نماز جمعه خارج میشوند احساس کنند به خدا نزدیکتر شده و اطلاعات جدیدی از دین فرا گرفته اند و ایمان آنان قوی تر شده و در برابر دشمنان اسلام و مسلمین مقاوم تر شده اند.

قطعا چنین نماز جمعه ای روز به روز افراد بیشتری را جذب خواهد کرد و هیچ کس در مورد آن به خودش تردید راه نخواهد داد.

در خاتمه از اینکه این طلبه ناچیز به خودم اجازه دادم در مورد جایگاه بزرگان حرف بزنم از محضر بزرگان عذر خواهی و تاکید میکنم آنچه لازم است در مورد نماز جمعه گفته شود بیشتر از این حرفهاست و لازم است ائمه محترم جمعه به آن بپردازند.

ادامه خبر...


در میان پیشنهادات این روزها، کدام را قابل اعتنا می‌دانید؟