در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی حوزه انتخابیه کهگیلویه بزرگ حضور دو چهره سرشناس و صاحب نفوذ جریان اصولگرا اقایان سید محمد موحد و سردار عدل هاشمی باعث شکاف بزرگی در بین اصولگرایان کهگیلویه بزرگ شد
تقابل در اصلاحات کهگیلویه چه زمانی به تعامل تبدیل میشود ؟ - سید شیروان درافشان
آسمان آبی ،ولی فصل زمستان است بس
چهره ها خندان ولی دلها پریشان است و بس
صحبتی از بارش باران و ابر سایه نیست
هر طرف را بنگری تنها بیابان است و بس
در دهمین دوره انتخابات مجلس شورای اسلامی حوزه انتخابیه کهگیلویه بزرگ حضور دو چهره سرشناس و صاحب نفوذ جریان اصولگرا اقایان سید محمد موحد و سردار عدل هاشمی باعث شکاف بزرگی در بین اصولگرایان کهگیلویه بزرگ شد
و از طرف دیگر حضور دکتر تقوی فرزند سید احمد تقوی ومسعود دانشی باعث گرایش تعداد کثیری از اصولگرایان به سمت این دو چهره شد . تا فرصتی استثنایی و تاریخی بعد از چندین سال حضور اصولگرایان در بهارستان برای اصلاح طلبان کهگیلویه فراهم شود و بعد از رد صلاحیت دو چهره اصلی اصلاح طلبان همه منتظر اجماع بر سر چهره سومی بودند تا از فرصت پیش آمده حداکثر استفاده را ببرند و بعد از سالها که اصلاح طلبان رو در روی هم بودند این بار با تدبیر و امید به پیروزی در سال همدلی و هم زبانی بر سر یک سفره گرد آیند. همه منتظر تدبیر ، از خودگذشتگی و رفتار عارف گونه از دو چهره سر شناس اصلاحات بودند دو چهره ای که با تقابل با هم مانع پیروزی اصلاحات در سالهای گذشته شدند ولی متاسفانه هیچ کدام حاضر به کوتاه آمدن و پذیرفتن دیگری نیست. میانجیگری ها و برگزاری جلسات مختلف چه در گذشته و چه در زمان کنونی را ه به جای نبرد واین باعث سرگردانی گروهای مختلف اصلاح طلبان شد وامروزه شاهد سرگردانی انها هستیم که علارغم میل باطنی خود به دنبال کاندید هایی رقیب راه افتادند اما سئوال این است که چه کسی پاسخگوی احساسات پاک جوانان ، دانشجویان ،دانش آموزان، فرهنگیان ، اساتید ، کسبه ،بازاریان و تمام کسانی که دل در گروه اصلاحات و تدبیر واندیشه پاک اصلاحاتی دارند ،می باشد؟ و این دوچهره چه زمانی می خواهند تقابل را به تفاهم وتعامل تبدیل کنند ؟ وتا چه زمانی باید اصلاحات عامل و ابزار پیروزی رقبان باشد ؟ آیا فکر نمی کنید سرمای سرد زمستان را بر طرفداران خود دو چندان سردتر کردید؟
باز در حجم زمستانی سردی دیگر
سایه گستر شبی دیگر و دردی دیگر
شبی آشفته ،شبی شور ،شبی سرگشته
شبی از تلخ ترین قطب زمین برگشته
شب ننگی علم رویت یلدا بر دوش
شب سردی علم کشتن فردا بر دوش
آشنا مردی و عصمت به اسارت رفته
جرعه نه ᴉجام نهᴉ میخانه به غارت رفته
دیده آماج کمان است قلم بردارید
شهر تاراج خزان است قلم بردارید
تا به کی زخم زبان رخنه کند در تنمان
و به جایی نرسد خون جگر خوردنمان
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر