تصور کنید معلمی را که وقتی وارد خانه می شود، همسرش می پرسد که پول دندانپزشکی اش چه شده؟ فرزندش درخواست می کند که پدر شهریه مدرسه ام را پرداختی ؟وقتی چنین دغدغه هایی فکر و روان معلم را تحت تاثیر قرار دهد با کدام روحیه وتمرکز روشهای آموزش ریاضی را میتواند به فرزندان ما بیاموزد ،معلمی که خود در دو دوتای مخارج زندگیش درجا میزند!
اینها واقعیت ها و حقایقی است که باید دیده شود...
12 اردیبهشت سالروز شهادت دکترمطهری درتقویم ملی کشور بعنوان روزمعلم نامگذاری شده است.
روزی که این فرصت را به ما میدهد تا برای لحظه ای هم که شده از معلمانی که الفبای زبان مادری را به ما آموختند سپاسگزاری کنیم.
معلمانی که به من "آب " و"نان" را آموختند ، این روزها خود بسختی درگیر لقمه ای نان هستند و جرعه ای آب.
درسال گذشته چندین بار از پایین بودن حقوق و دستمزد خویش گلایه کردند ،معترضین به حقوق ومزایارا فرهنگیانی تشکیل میدادند که درحال حاضر مشغول به تدریس هستند
برای معلمانی که این روزها دغدغه آب ونان دارند من در روز معلم به پاس یاد دادن "آب" ونان" کدام واژه را باید برگزینم. جراحانی که برای برچیدن غده چرکین بیسوادی آستین بالا زده بودند و با بسته هایی ده تایی از چوب های ناراست که به قامت خم شده پدران روستایی ما که زیر بار سختی های روزگار کمرخم کرده بودند شباهت بسیاری داشت ،یگان ده گان را به من آموختند وباهمه توان خود گچ را برتخته های نسبتا سیاه آن روز میکشیدند .
معلمان دوره ابتدایی من چندسالی هست که در زمره بازنشستگان فرهنگی تلقی میگردند که با حداقل حقوق ممکن با تورم فعلی روزگارمیگذرانند.
آنها درس آموخته مکتب آموزگار بزرگ عشایر ایران "محمدبهمن بیگی"بودند.عشایرزادگانی که درسختی های دهر سنگین زیرین بوده وهستند.
آنهااگرچه نتوانستند چون بهمن بیگی تشیکلاتی را برای آموزش وجذب دانشجو طراحی کنند اما درنیل به هدف واقعی بهمن بیگی باتمام وجود ثابت قدم بودند.
"نادعلی صالحی"یکی از شاگردان مکتب بهمن بیگی است او سال 1350 یعنی وقتی که من هنوز وجود خارجی نداشتم حرفه مقدس معلمی را شروع کرد.
معلم دوران پنجم ابتداییم درتعریف از بهمن بیگی میگوید: او انسان بزرگی بود ودرتمجیداز پدرآموزش عشایر ایران اضافه میکند :وقتی لباس می پوشیدیم ومراسمی قرار بود برگزار شود بهمن بیگی قبل از آغاز مراسم تیپ بچه های عشایر را بادقت وارسی میکردو با دست خود کروات های مرسوم آن دوره را برای دانش آموزان عشایری می بست ومیگفت :نمی خواهم درمقابل پولدار زاده های مرفه شهرنشین خجالت زده باشید .(پایان نقل وقول)
صالحی در بدو خدمت به مناطق کوهستانی وصعب العبور زیرنای دشمن زیاری درکهگیلویه که درتقسیمات فعلی کشور جز شهرستان چرام میباشد ،رفت تا چراغی را که برای روشنایی علم ودانش ازبهمن بیگی به امانت گرفته بود هم چنان تا دورترین نقطه روستایی وعشایری پرنوربماند.
ازجنس وصنف صالحی که این راه را پیمودند و تا همین چندسال پیش به تدریس در نقاط مختلف این سرزمین پهناور بخدمت مشغول بودند وبرگردن من وهمکلاسی هایم حق استادی دارند کم نیستند.
اما جا دارداز اولین های علم وفرهنگ که صدای آب و بابای آنها درگوش دیدارم(روستای راک) چون خاطره مانده است آقایان سیدفضل الله دانشمند،حاج علیرضا رخشا،سردارمحمدی به بهانه روز معلم تشکری ویژه داشته باشم.
رسالت من بعنوان شاگرددیروز مکتب همه اساتیدم ،امروز رساندن درد دل های جامعه فرهنگی است ، رسالتم ابلاغ دغدغه های آنها به مسئولان کشوریست که با شعارهای دهن پرکن خواسته اصلی قشرفرهنگی را نادیده میگیرند.
اما این روزها دغدغه همه ی معلمان سرزمینم«وضعیت رفاهی و اقتصادی» آنان است
شعارهای دهان پر کن نظیر اینکه معلمان در پی «حفظ کرامت» خود هستند و کرامت فراتر از وضعیت واقعی زندگی آنان تعریف شود، حقیقتا فرار از واقعیت است نه پرداختن به حقیقت ماجرا.
«کرامت» چیز خوبی است، اما این چیز خوب در صورتی حاصل می شود که اقدامات و راهکارهای عملی خوبی برای تحقق آن صورت گیرد.
کار معلم صد برابر بیشتر از قانونگذران و دولتمردان با فکر و ذهن و روان ارتباط دارد. تصور کنید معلمی را که وقتی وارد خانه می شود، همسرش می پرسد که پول دندانپزشکی اش چه شده؟ فرزندش درخواست می کند که پدر شهریه مدرسه ام را پرداختی ؟وقتی چنین دغدغه هایی فکر و روان معلم را تحت تاثیر قرار دهد با کدام روحیه وتمرکز روشهای آموزش ریاضی را میتواند به فرزندان ما بیاموزد ،معلمی که خود در دو دوتای مخارج زندگیش درجا میزند!
اینها واقعیت ها و حقایقی است که باید دیده شود
آری معلم کرامت می خواهد و آن زمانی است که پزشکان و دندانپزشکان برای داشتن بیماری که شغل معلمی دارد افتخار کنند، نه این که با اکراه بپذیرند از ترس این که مبادا جیبش خالی باشد.
کرامت معلم زمانی است که املاکی ها و مالکان ساختمان ها برای این که مشتری آپارتمان آنان معلمان باشند سر و دست بشکنند نه این که به سوالات معلمی که مشتری است سرسری جواب بدهند.
کرامت معلم زمانی است که همه مدارس برتر دولتی و غیر دولتی آرزوی پذیرش فرزندان معلمان را داشته باشند نه اینکه از نوشتن فرزندان فرهنگی طفره بروند و در ثبت نام آنان هزار اما و اگر بیاورند. کرامت معلم زمانی است که فرزندان معلمان سر خود را بالا بگیرند که پدر ما معلم است نه این که در مدرسه گاهی به دروغ روی بیاورند و پدر خود را بازاری معرفی کند. کرامت معلم زمانی است که آقای معلم هر هفته با لباسی متفاوت و شیک و کفش های براق وارد کلاس شود، نه این که سالی یک بار پیش بیاید که کت و شلوار یا کفش و پیراهنش عوض شود. کرامت معلم زمانی است که بانکها به اعتبار نام معلم به او با روی باز مبلغ مورد نیازش را وام بدهند.
خدا وکیلی به هم دروغ نگوییم، به اصطلاح عوام سر هم شیره نمالیم. راست و حسینی این واقعیت را بپذیریم که «کرامت» معلم زمانی تحقق پیدا می کند که دامن فکر و ذهن و روحش از خارستان روزمرگی در امان بماند. با حرف و شعار نمی توان «کرامت» را به زندگی فردی و اجتماعی معلمان برگرداند. اگر می خواهیم جامعه ای داشته باشیم با مردمانی فرهیخته و آگاه و آزاد و خداپرست چاره ای نیست جز این که ساربان احساس امنیت خاطر و آسایش ذهن و آرامش فکر و سلامت جسم و حس افتخار و کرامت داشته باشد. اگر ذهن و روح و فکر و جسم ساربان مشوش و معیوب شود بی تردید، همگان در بیابان گمراهی و نادانی و بی ایمانی و... سرگردان می شوند.
به همه شمامعلمان سرزمینم خصوصا معلمی عزیزی دراستان فارس ، در روزی که باید با دسته های گل شاگردانش به او هدیه میدادند و ی آخرین درس ازکتاب فداکاری خویش را با اهدا اعضایش به ما آموخت.
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر