افسوس برای کمتر از الاغ هایی که قدم هایشان نان دیگران را آجر می کند. قدم های خسته و سنگین پیرمرد با این کفش های کهنه شرافت دارد به قدم های آنهایی برای رسیدن به نان و نوایی خیلی ها را زیر پا له کرده و می کنند.گام های الاغ و پیرمرد پر از درس است.بگذریم.خر بودن هم نعمتی است گاهی اوقات…
ماجرای این عکس که در سواحل گناوه و در ایام نوروز شکار شده باید همان داستان خر مراد باشد.اویی که سوار بر خر مراد است باید خوشحال باشد.البته که خوشحالی او سوژه نوشتن این چند خط نیست.
خندیدن و حالات نشستگان در گاری (ارابه یا همان اربانه به زبان محلی) هم تحلیلش بماند برای دیگران.
همسانی گام برداشتن پیرمرد و الاغ اما کلی روایت نهفته و نگفته دارد.مرد پاشنه های کفش مندرسش را خوابانده ، شاید به یاد ایام شباب و دوران قیصربازی های جوانانه و شایدتر اینکه جبر روزگار حوصله ورکشیدن پاشنه را از او سلب کرده باشد. به سن و سالش می خورد دوران بازنشستگی اش فرا رسیده باشد اما غم نان افسار زندگی اش را از دستش گرفته و افسار الاغ را به دست او داده تا در این ایامی که گناوه پر است از مسافران گوناگون، او هم توشه ای به خانه ببرد.۵ مسافر را سوار کرده و خودش جلودار آنهاست.۱+۵ واقعی همین است.جایی که حاصل جمعش شش نمی شود. قدم هایش سنگین است.پیرمرد را می گویم. قدم هایش نان آور است. الاغ را می گویم.افسوس برای کمتر از الاغ هایی که قدم هایشان نان دیگران را آجر می کند. قدم های خسته و سنگین پیرمرد با این کفش های کهنه شرافت دارد به قدم های آنهایی برای رسیدن به نان و نوایی خیلی ها را زیر پا له کرده و می کنند.گام های الاغ و پیرمرد پر از درس است.بگذریم.خر بودن هم نعمتی است گاهی اوقات…
عبدالصمد ابراهیمی
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر