نمي دانم كه از كدام زاويه ، تاريخ او را بگريم ؟ از سپيده دمان مرگ پدر ؟ يا تجاهل دروغ پردازان بي صفت ؟
از تصاحب سيلي زنان فدك ؟ يا به آتش كشيدن اراده بيعت ؟ از جراحت طعنه هاي نمردان ؟ يا غريبي غروب هاي بيت الاحزان؟
من به حقارت اندوه در وسعت روح او ايمان دارم ، اندوهي چون ماهي گمگشته در اقيانوس ، تفسير جانش را نمي فهمد ، اما بازوان وفادار او را داغي به بزرگي تازيانه هاي ستم كبود مي كند و من مانده ام كه چرا كفر زبانه هاي جهنم ، غارتگر طراوت بهشت مي شود.
تاريك مثل غربت زهرايي اي بقيع ! وقتي كه مثل فاطمه تنهايي،اي بقيع !
دارالسلام نه ... كه تو دارالملائكي ياس كبود را تو پذيرايي اي بقيع !
سلام بر دارالسلام
سلام بر دارالملائك
سلام بر ارواح مطهري كه هم ناله هميشگي مظلوميت بقيع هستند و سلام بر تربت مقدس بقيع !
شبانه ، غريبانه هايم را بهانه مي كنم و بانجواي يازهرا(س) ، دل به غربت ديرينه بقيع مي سپارم اي دامن شب ! ببين كه دل خونم
دل خون از اين فرياد هاي مانده در بيداد
اي دامن شب...دلم ، اين تنهاترين ، مثل شب هاي جبهه عادت به گفتن يازهرا(س) و من ، ايام فاطميه كه مي رسد ، به ياد مظلوميت روزهايي مي افتم كه حتي آسمان ، پيراهن مشكي خود را به تن كرده بود !
زمان ، روي رفتن تو از حركت ايستاده است و لحظه ها ، ناي شمردن ندارند .
ساعت ، نبودن تو را زنگ مي زند.
طعم تلخ فراق تو ، بر در و ديوار شهر بوسه مي زند . دريا ، سر بر سنگ مي زند و هر روز ، هزار بار مي آيد و بر ساحل تكرار مي شود تا مگر از اندوه خويش بكاهد.
پرنده ، طاقت پرواز ندارد كه مي بيند تو به نقطه اوج رسيده اي و خود ، بر صفحه سياه روزگار در قفس مانده است.
آسمان خود را به زمين رسانده تا در تدفين تو حضور داشته باشد و كهكشان ها جز حقارت خويش ، در برابر تو چيزي نمي بينند.
شب ، چشمان خود را بسته است و نگاه ماه و ستارگان را مي پوشاند كه نكند از اين اندوه بزرگ ، سياه تر شوند.
دنيا بر خويش لعنت مي فرستد ، مگر تو چه كرده اي كه اين چنين ناجوانمردانه تو را شهيد كرده اند.
نمي دانم كه از كدام زاويه ، تاريخ او را بگريم ؟ از سپيده دمان مرگ پدر ؟ يا تجاهل دروغ پردازان بي صفت ؟
از تصاحب سيلي زنان فدك ؟ يا به آتش كشيدن اراده بيعت ؟ از جراحت طعنه هاي نمردان ؟ يا غريبي غروب هاي بيت الاحزان؟
من به حقارت اندوه در وسعت روح او ايمان دارم ، اندوهي چون ماهي گمگشته در اقيانوس ، تفسير جانش را نمي فهمد ، اما بازوان وفادار او را داغي به بزرگي تازيانه هاي ستم كبود مي كند و من مانده ام كه چرا كفر زبانه هاي جهنم ، غارتگر طراوت بهشت مي شود.
يا زهرا(س) اي آيينه دردمندي ، اي مظلومه آل يس ، اي ام ابيها ، اي شرافت زن در قتموس هستي ، اي عصمت محض ، اي مفهوم زلالي و اي كوثر بي بديل نجابت !
بگو !
بگو چه كرد با تو اين عالم خاك ؟
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر