» همان روزها که به خاطر تفاوت هایم توبیخ می شدم و از رو نمی رفتم
یا باز هم کمی جلوتر روزهای دانشگاه ، همان روزهایی که انرژیم وصف ناپذیر و رویاهایم اتمام ناپذیر بود آن روزها که من بودم و یک دنیا اشتباه
متن زیر از سری یادداشت های مخاطبین راک نیوز است که انتشار آن به معنی تایید یا تکذیب آن نبود و در جهت گردش آزاد اطلاعات و آگاهی بخشی است.
گاهی دلم میخواهد زندگی چون یک ماشین بود که هر وقت اراده می کردم دنده عقبش را می گرفتم و به سال ها قبل برمی گشتم ، سال های معصومانه ی کودکی همان روزها که تنها دغدغه ام نوع دفترم بود یا شکستن نوک مدادم همان روزهای پرسه زدن های خستگی ناپذیر زیر آفتاب گرم تابستان ، همان روزهای قایم باشک و قهر قهر تا قیامت ها همان قیامت هایی که چند لحظه یا ساعت بعد بود آن وقت ها که گریه ام برای یک آب نبات خوردن در می آمد و خنده ام برای یک بالا پریدن آن زمان که عروسک قرمز پوشم را بغل می کردم و فانتزی های مادرانه ام را پیاده می کردم .
یا کمی جلوتر ، روزهای پرشور نوجوانی آن روزهایی که چشمانم را می بستم و یک عمر خوشبختی جلوی چشمانم رژه می رفت و تنها لباس زیبای دنیا لباس عروسم بود که هر روز در خیالاتم به تن می کردم آن هم با همسری که کمی از من بزرگ تر بود و در هر مقطع متفاوت چون در هر برهه سنی یکی را شایسته می دیدم اما نمی دانستم تعریف شایستگی چیست .
آن روزهایی که همدم روزهایم آوای آشنای خواننده های محبوب آن روزها بود و با صدای نازنینشان تا عمق عاشقی سفر می کردم آن روزها که چقدر دلم می خواست مادرم صدایم کند و بگوید برو نان بخر یا درب سوپری چیزی بخر وبا اشتیاق تمام می رفتم بدون اینکه اعتراضی کنم بیشتر موقع ها هم خودم اصرار می کردم که چه می خواهی بروم بگیرم یا روزهای مدرسه اش زمانی که منتظر زنگ تفریحش بودم تا با دوستانم کمی گپ بزنم یا زنگ ورزشش تا سیر بازی کنم . همان وقت ها که آرزویم دامن های کوتاه و موهای پریشان در باد بود و قهرمانم مهرداد میناوند ...
یا باز هم کمی جلوتر روزهای دانشگاه ، همان روزهایی که انرژیم وصف ناپذیر و رویاهایم اتمام ناپذیر بود آن روزها که من بودم و یک دنیا اشتباه ، من بودم و مشتی افکار بچه گانه ، آن روزهای تلخ و شیرین که هم مرا ساخت و هم مرا به خطاهایم باخت .
دلم می خواهد به تمام آن روزهای امن برگردم و تا عمق جانم زندگی را نفس بکشم آن روزهایی که نه خبری از مرگ بود نه نیستی نه بیماری بود نه اضطراب از دست دادن آنان که دوستشان داریم نه نگران سلامتی پدر بودی نه تامین نیازهای مادر ،
نه کودکی گرسنه دنیایت را برهم می زد و نه سیاست مدارانی نادان آینده ات را رقم ، همه جا صلح بود و صفا حتی دغدغه هایش هم شیرین بود و اشک هایش هم پرامید همان روزها که مرتب به خاطر تفاوت هایم توبیخ می شدم و از رو نمی رفتم آن روزهای نادانی همراه با آسودگی ...
الهام فرهادی
تاریخ انتشار :
5 تیر 1400, 19:45
» اخبار مرتبط:
رابطه نامشروع با مرد غریبه به خاطر خیانت های همسرتجاوز به دختر5ساله ،پایان زیاده خواهی های زن جوان!سقوط مرگبار در آهنی روی طاها پسرک بازیگوش+عکسخاطره ی تکان دهنده خانم معلم کلاس اول از روزی که «ش» را به بچه ها یاد داد!زن جوان ازترس سرطان برای خودش «هوو» آورد!
» اشتراک گزاری خبر