ادبیات فارسی ما درصفحات آن سرنوشت قهرمانان زیادی به رشته تحریر درآمده است چه آنها که قهرمان افسانه ای داستان های شیرین ما هستند و چه آنها که پهلوان وقهرمان حکایت روزگاران سخت و پر درد هستند.
شاید شیرینی روایت قهرمانان داستان های زبان شیرین پارسی بسته به نوع روایتگر شیرین تراز خود قهرمان باشد.
این ها را گفتم تا بنویسم از شیرینی گپ زدن از قهرمانی که علیرغم تخصص و مدل کارش در سیستم روز کشور هرگز به دانشکده پزشکی نرفت اما توانست بزرگ ترین غده چرکین وسرطانی را که در وجود یکایک کودکان ایل ریشه دوانده بود و جغرافیای وسیعی را تحت شعاع قرارداده بود جراحی کند.
او برای موفقیت دراین عمل سخت نه روپوش سفید پوشید ونه تجهیزات روز پزشکی طلب کرد .محمدبهمن بیگی را میگویم که غده چرکین جهل را از وجود تمامی فرزندان عشایرایران با دستان پرانرژی واراده وتفکر خودش بیرون انداخت.
وبراونام بنیانگذار پدر آموزش عشایر نهادند.بهمن بیگی با همه تلاش ها و تماشای نتیجه تلاش های ببار بنشسته ۱۱ اردیبهشت سال ۸۹ دفتر عمرش به خط آخر رسید.
آنچه از بهمن بیگی بعنوان اثر ماندگار بجای مانده تنها در چند جلد کتاب خلاصه نمی شود ،دست پرورده های او در مدارس عشایری راویان زنده یک مسیر متفاوت در زندگی ایل هستند که مستند آن بارهاوبارها در کانون ایلیاتی و شهری روایت شده است.
داستانی که تاثیرگذاری آن برمخاطبانش به عینه مشخص است؛ درست مانند ناهید امیری
دختر جوان دهه هفتادی که هرگز با استاد محمد بهمن بیگی ارتباط دیداری از نزدیک نداشته بلکه روایت پدر از استاد او را آنقدر شیفته میکندکه درکنار دروس مهندسی معماری برای ادای دین خود به استاد مداد سیاهی بر میدارد تصویری از بهمن بیگی درکنارهمسر خود بانوسکینه کیانی را نقاشی میکند ؛ سیاه وسفید.
سیاهی اش از سیاه چادرهای ایل و مدارس کپری و سفیدی اش برگرفته از روزنه امید و روشنایی در دل کودکان عشایرتا در بیست و دومین نکوداشت یادیارمهربان آن تابلو را تقدیم کند به بانوسکینه کیانی ؛همسروهمسفر استاد در آموزش عشایر ایران.
ناهید امیری به خبرنگار راک نیوزدر شیراز می گوید: نقاشی که برای بی بی سکینه واستاد کشیدم خیلی ناچیز بود اما خوشحالم که تونستم اینکارو برای تشکر از کارایی که درحقمون کردن انجام بدم.
با اینکه اصلا رشته درسی من مربوط به طراحی چهره نیست و توی اصفهان معماری میخونم. امسال تصمیم داشتم که این تابلو رو بکشم اما چند روز پیش که اصفهان بودم ؛ مادرم بهم گفت که مراسم یادبود استاد هست منم اینو بهترین فرصت دیدم که بیام شیراز و شروع کنم به کشیدن نقاشی.رفتم همه ی عکسها رو زیرو رو کردم تا این عکس رو دیدم و باخودم گفتم این احتمالا بهترین عکس دونفره هست که باید نقاشی بشه.دور روز طول کشید تا تکمیلش کنم و تا صبح بیدار موندم که قطعا ارزشش رو داشت.(پایان نقل وقول)
به گزارش راک نیوز؛ طبیعتا ناهید امیری آخرین این نسل قدرشناس نسبت به بزرگان ومشاهیر قوم نخواهند بود و همه ساله هستندکه هرکدام به سبکی دین خود را ادانمایند.
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر