سالها پیش، جوان و پرانگیزه، در مسیر دشوار و پر پیچوخم خبرنگاری گام میزدم. سفر مداوم در جادههای خاکی روستاها، دفتر سرپرستی، جلسات سالنهای استانداری و ادارات کل کهگیلویه و بویراحمد، با سه کلاه گرانسنگ بر سرم:
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین راک نیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
سه کلاهی که بر سر داشتم...
یادداشتی به مناسبت روز خبرنگار
هدایتاله رستگار
سرپرست و خبرنگار اسبق همشهری در استان کهگیلویه و بویراحمد (۱۳۷۴–۱۳۸۱)
سالها پیش، جوان و پرانگیزه، در مسیر دشوار و پر پیچوخم خبرنگاری گام میزدم. سفر مداوم در جادههای خاکی روستاها، دفتر سرپرستی، جلسات سالنهای استانداری و ادارات کل کهگیلویه و بویراحمد، با سه کلاه گرانسنگ بر سرم:
اول، کلاه خبرنگار میدانی؛ با دوربین Konica Big Mini ،ضبط صوت کوچک Sonyو قلمی که بیوقفه روایتگر لحظهها بود؛
دوم، کلاه سرپرست روزنامه؛ که هدایتگر تیم خبری و هماهنگکننده فعالیتها بود؛
و سوم، کلاه مدیر تجاری؛ مسئول مدیریت آبونمان، حمل روزنامه از شیراز تا نقاط دورافتاده استان بصورت روزانه برای اولین بار، (قبل ازآن روزنامه به "دیروز و پریروز نامه" در بین قشر روزنامه خوان شهرهای سی سخت ،باشت لنده ،دهدشت و گچساران معروف بود)جذب و نظارت بر آگهیها، گزارشهای ویژه و رسیدگی به امور مالی و حسابرسی و اینترانت.
در میانه سفرهای پرشور رؤسای جمهور، از هاشمی رفسنجانی که با هلیکوپتر اختصاصی شینک برای خبرنگاران همراه بود تا سید محمد خاتمی همراه با وزرا و مقامات بلندپایه(که تعلق فکری به آنها نیز داشتم) خبرها باید همان روز با فاکس پاناسونیک به تهران میرسیدند. تماسهای مکرر مسئولین آگهی و گزارشهای شهرستانها، همواره در انتظار پاسخ بودند که در نهایت :«مثلا وضعیت گزارش های ویژه و آگهی های کارخانجات شهرک های صنعتی تان به کجا رسید؟»
مدیران و استاندارانِ آن دوره، از صمد رجاء و علیاکبر اولیاء تا کریم شورانگیز و اسماعیل دوستی، انتظار داشتند در خبر و گزارش در روزنامه بدرخشند اما با صفحه آگهی وگزارش های ویژه میانه ای نداشتند! این تضاد، همچون دو جاده موازی، روزانه بر سر راهم قرار داشت: صداقت و بیپردهگی در برابر مردم، در مقابل نیاز به جلب رضایت مدیران برای بقای رسانه که بعد از ما در رسانه های الکترونیکی و کاغذی بیشتر هم شده است !
یاد مردان بزرگی چون مرحوم مهدی کرباسچی مدیرعامل همشهری،و بزرگان زندهای همچون محمد عطریانفر سردبیر انصاری لاری مدیر امورشهرستانها و محمدرضا فرجاد دبیر سرویس شهرستانها که بیشترین تیراژ تاریخ مطبوعات ایران را رقم زدند ، همواره برایم ارزشمندبوده و چراغ راه من نیز هست. پیامهای دلسوزانه و راهبردی آنها، گاه تلخ و گاه امیدبخش، صدای پایداری در روزهای سخت بود.
تیترهای ماندگاری که هنوز در خاطرم زندهاند:
پس از ترور سعید حجاریان؛ اظهارنظر جسورانه کریم شورانگیزاستاندار وقت درباره تئوریزهشدن خشونت در تریبونهای رسمی در صفحه اول همشهری،
«به حیات وحش دنا پناه دهید» در آن زمستانهای پربرف و باران درصفحه سوم همشهری،
«گزارش کوه فسفات چرام با عکسی زیبا درصفحه شهرستانها،
«مرگ سینما در کهگیلویه و بویراحمد فرا میرسد و
«درگیریهای قبیلهای؛ زخمهایی کهنه که هنوز قربانی میگیرد در روزنامه ایران ؛
و بسیاری گزارشها و اخبار که در نشریات ملی همچون صبح امروز، حیات نو، بهار و روزنامه زن ونشریات محلی ندای دنا وزاگرس منتشر شد،بخشی از خاطرات تلخ و شیرین حرفهام را رقم زد.
آن زمان باور داشتم که میتوانم بیهزینه در این راه باریک و دشوار گام بردارم. اما امروز میدانم که هر بار قلمم را برای راضیکردن قدرت به کار بردم، گوهری از صلابت و استقلال خبرنگاری را از دست دادم.
درس بزرگ آن سالها این بود که نگه داشتن سه کلاه، گاهی به معنی آرامآرام از دست دادن آن چیزی است که زیر آنهاست.
روز خبرنگار بر عزیزان عرصه خبر مبارک باد.
با احترام
هدایتاله رستگار
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر