» داستان تراژدی پد خندق
هویت تاریخی هر قومی ،بخش غیر قابل تفکیلی از وجدان جمعی و ذخیره سنتی و فکری آن قبیله می باشد. 40 سال از شروع طولانی ترین جنگ قرن می گذرد. جنگی که به بهانه واهی ارضی ولی در واقع برای از بین بردن مردمی ترین انقلاب جهان بنیان گذاشته شده است.
مطلبی که می خوانید از سری یادداشت های مخاطبین راک نیوز است و انتشار آن الزاما به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست. می توانید با ارسال یادداشت خود، این مطلب را تأیید یا نقد کنید.
داستان تراژدی پد خندق
(به مناسبت چهارم تیر سالروز واقعه پد خندق)
سید نورمحمد حسینی سوق
هویت تاریخی هر قومی ،بخش غیر قابل تفکیلی از وجدان جمعی و ذخیره سنتی و فکری آن قبیله می باشد. 40 سال از شروع طولانی ترین جنگ قرن می گذرد. جنگی که به بهانه واهی ارضی ولی در واقع برای از بین بردن مردمی ترین انقلاب جهان بنیان گذاشته شده است.
عشایر استان کهگیلویه و بویراحمد در سال 1359 از اولین دسته هایی بودند که در برابر دشمن تا دندان مسلح سینه سپر کردند بعدها در قالب دسته ها و گروهان ها و گردان ها و تیپ ها به عنوان بسیجی و ارتشی حماسه های فراوان خلق نمودند.
ولی به گواه تاریخ ،یکی از وقایع تلخ و ناراحت کننده ای که در تاریخ این کشور و استان باید برجسته تر شود تراژدی موسوم به پد خندق در جزیره مجنون است.
برای اینکه ابتدا تصوری از خندق و پد و جزیره مجنون داشته باشد ابتدا لازم است تاریخچه و شرایط این پد گفته شود:
جزیره مجنون در عملیات خیبر به دست رزمندگان ایرانی افتاد. رزمندگان درآن استحکاماتی ساختند ولی ازنظر سکونت خط مقدم مجنون که معروف به «پد غربی» یا «پد شرقی» بود، وضع بدتری داشت... هوای جزیره بسیار گرم و سوزان بود و وضعیت جزیره مجنون طاقتفرسا بود و حشرات و حیوانان موذی بسیاری وجود داشت که آزار میداد. از ساعت ۱۰ صبح و به دلیل گرمای زیاد، نمیشد از آب تانکر استفاده کرد. مجبور بودید بیشتر تحملکنید و گاهی که کار از صبوری میگذشت، مقداری یخ داخل تانکر میریختاند. برای شستن دست و صورت و وضو گرفتن، باید از یخ استفاده میکردید. پشهها نیز به یک مشکل تبدیلشده بودند و بااینکه در طی روز یکسره از پماد ضد پشه استفاده میکردند، ولی حریف آنها نمیشدی.
شهید محمد حسننظرنژاد مشهور به بابا نظر در خصوص استحکامات پد خندق اطلاعات جالبی ارائه می دهد:
جاده خندق از هر طرف باید محافظت میشد.
دژ روی جاده خندق، دوازده متر عرض داشت. جلوی این خیابان دوازده متری، پدهایی زدهشده بود. ادوات در این قسمتها مستقر شده بودند. دشمن در چهارراه استقرار داشت. قسمتی از دژ را که در وسط آب بود، برش زده ودر قسمت جلوی، دژ جایی به شکل دایره درست کردند که به آن کاسهمیگفتند. خاک را داخل کیسه میریختیم و با کمپرسی برای دژ میآوردیم. دژ دوطبقه داشت. طبقه پایین آن محل استراحت نیروها بود. طبقه بالا، طبقه نگهبانی و تیراندازی نیروها بود. مسئول محوری که در این قسمت مستقر شد،
در بعضی جاها، عمق آب چهار متر بود. کیسههای سیمان را با قایق میآوردیم. آنها را زیرآب میچیدیم و ارتفاع را یک متر از سطح آب، بالاتر میآوردیم. بعد روی آن سنگر بتونی احداث میکردیم. اگر دشمن از کنار خشکی گلوله مستقیم تانک شلیک میکرد، تأثیری نداشت و نیروها تلفات نمیدادند.
بعد از دو ماه بالغبر۱۳۰ هزار کیسه خاک و سیمان را با شصت دستگاه کمپرسی به منطقه بردیم و بالغبر ششصد بلوک سیمانی را در منطقه دژ بکار گرفتیم. دژ کاملاً مستحکم شده بود. روزبهروز هم باید به این استحکامات افزوده میشد. هوا بسیار گرم بود دیدیم نیرویی که در دژ قرار بگیرد، قادر نیست از سنگر خارج بشود. برای جاده و فلکهها اسم انتخاب کردیم. نام یک فلکه را شهید چراغچی گذاشتیم.
کانالی را از کنار جاده حفر کردیم و تا خود محراب-کاسه- وروی کانال را با چوب و پلیت پوشاندیم. کانال کندهشده به حالت سنگرهای رینگی درآمده بود. دورش را خاک ریختیم و محکم کردیم چون از داخل این کانال رفتوآمد میکردیم هر پنجاه قدم یک هواکش گذاشتیم.
موتوربرق بزگی را آوردیم و داخل فلکه گذاشتیم. کانال و دژ را سیمکشی کردیم. هر دو برق داشتند. یک سال طول کشید تا آنجا برقکشی شد.. تمام سنگرها برق داشتند. نیروهای ما از پنکه و کولرآبی استفاده میکردند. داخل خیابان دژهم کولرآبی گذاشتیم کولر را طوری قرار داده بودیم که تیر و ترکشی به آن نخورد داخل سنگرها از پنکه استفاده میکردند.
نقل از بابا نظر- خاطرات شفاهی شهید محمد حسننظرنژاد – مصاحبه: حسین بیضایی تدوین مصطفی رحیمی ص ۲۷۷ به بعد.)
سال 1376 سال عجیبی بود. ظاهرا هر چه از سال 1360 توانستیم نیروهای صدام را زمین گیر کنیم در این سال باید پس بدهیم. جنگ نفتکش ها، بمباران سکوههای نفتی، حمله موشکی به شهرها، تقویت هرچه بیشتر ارتش عراق و تحریم شدید ایران، کمکهای اطلاعاتی بسیار قوی به عراق، تنها بخشی از عملیلات های ظاهری این جبهه کفر و باطل در این سال بوده است.
در درون ایران انعکاس لیبرال دموکراسی غربی کم کم خوشه زده بود. برای دلخوش کردن اقشاری که از جنگ خسته شده بودند برخی از کاندیدا شعار صلح خواهی را سرداده بودند. این جوانه ای که در میان نخبگان و مدیران استان سر برآورده بود هر روز تناورتر میشد. جنگ سخت است. جنگ مردان آهنین میخواهد. جنگ مردان مقاوم میطلبد.جنگ امکانات می خواهد.
در انتخابات فروردین 1376 کاندیداهای صلح جو؟ با صدای بلند صلح را نعره می زدند . گویا این ایران و رهبران آن و رزمندگان آن بودند که جنگ را آغاز کرده بودند و با صلح مخالف هستند.آنها به صراحت در سخنرانی های خویش سلام بر صلح می گفتند و به شکل علنی اعلام می کردند که مجلس احتیاجی به رزمنده و ایثارگر ندارد. صدای سوت و کف پس از هر ندایی این چنین به هوا برمی خواست.
برخی از برادران هم میدان جبهه را خالی نمودند تا به خیال خویش در جبهه سیاست مانع پیروزی مدعیان دروغین صلح خواهی شوند.اختلافات در کشور به اوج خود رسیده بود. خیلی ها تنگه احد را رها کردند تا غنیمت سیاست جمع نمایند. درست در همین زمانی که هیچ کس پیش بینی نکرده بود فاو را از دست دادیم .بدنبال آن شلمچه و به همین صورت نوار جبهه واژگون شده بود جبههها بنا به دلایل سیاسی و اقتصادی دچار کمبود نیرو شده بود.
اوایل تیرماه 1367فرماندهان منطقه دریافتند که عراق برای جزیره مجنون هم مثل فاو برنامه دارند. وضعیت جبههها نه به لحاظ نظامی و نه ازنظر پشتیبانی چندان جالب نبود. فراخوان کلی داده شد. از استان کهگیلویه و بویراحمد ،کلیه نیروهای رسمی و پاسدار سه شهرستان فراخوانده شدند.
سپاه ششم ایران به فرماندهی شهید علی هاشمی این مسئولیت را برعهده می گیرد.لشکر 25 کربلا، تیپ 21 امام رضا، توپخانه 64 و الحدید و تیپ سوم شعبان ، تیپ 85 موسی بن جعفر و بالاخره تیپ 48 فتح استان کهگیلویه و بویراحمد لشکرهای و یگانهای بودند که زیر نظر سپاه ششم، وظیفه دفاع از جزیره مجنون را بر عهده داشتند.
چیدمان گردان یا رسول ص و گردانهای پشتیبان در منطقه را واهبی زاده فرمانده گردان یا رسول به این شرح میگوید:
روی جادهای مستقر میشدیم که عرض آن 8 متر بود و هر دو سمت آن جاده آب بود که وصل میشد به جزایر مجنون و پد شمالی و جزایر شمالی. درواقع در یکبخشی از هورالعظیم باید مستقر میشدیم از مقر فرماندهی گردان تا جایی که دژ بود و پشتیبانی جنگی این خط بود حدوداً! 5/5 تا 6 کیلومتر بیشتر نبود. دو طرف دژ در محاصره آب بود. تنها راه تردد ما با ماشین از سنگر فرمانده گردان تا گروهان دوم از طریق همان آبراه یا بریدگی بود. مسیر آبی را باید با قایق تردد میکردیم. کار بسیار مشکلی بود. بیشتر ترددها مان شب صورت میگرفت. گردان امام علی (ع) و گردان ویژه شهدا بهعنوان گردان پشتیبانی در اختیار فرمانده در عقبه ما بودند و گردان امام صادق (ع) که مربوط به تیپ 48 فتح بود سمت راست ما در وسط شط علی پدافند بود. فاصله زیادی با گردان امام صادق (ع) نداشتیم.
وجود نیزار و باتلاق مانع از ساخت سنگر یا کمین میشد
ازنظر سازماندهی واهبی زاده فرمانده گردان یا رسول سازمان رزم را به شرح زیر معرفی می نماید:
گروهان یکم به فرماندهی شهید جان محمد کریمی و معاونش شهید ابراهیم نویدی بود. به خاطر حساست کار و با توجه به شناختی که از این گروهان و فرماندهاش داشتیم در دژ مستقر شدند.
گروهان دوم گروهان آقای پیل آرام بود. گروهان بعد آقای افشین بود
دران کارزار آقایان بیگدلی، عظیمی فر، شهابی فر، شهمیری با بچههای اطلاعات عملیات و مسئول محور که آقای فتحی بود حضور داشتند. اینها در عقبه و در سنگر فرماندهی مستقر بودند. در حین درگیری اینها هم محاصره بودند خودشان کمک میکردند؛ که ستاد سقوط نکند و عقبه با مشکل روبرو نشود هم تلاش میکردند که به ما کمکی بکنند هرچند که هیچ راهی وجود نداشت... همه ما زیر نظر سپاه ششم ایران به فرماندهی علی هاشمی بودیم که مسئول دفاع از جزیره بود. قرارگاه بسیار سری نصرت ثمره مدیریت علی هاشمی بود. علیاصغر گرجی زاده نیز رئیس ستاد سپاه ششم بود.
در منابع آمده است که :
آتش تهیه جزیره به حدی سنگین بود که صدای آن اهواز را هم به لرزه درمیآورد، عراق با نامردی تمام و زیر بیرق سازمانهای حقوق بشر و بینالملل، برای چندمین بار با بمبهای شیمیایی خود تمامی عقبه جزیره شیمیایی میکند. یگانهای توپخانه 64 و الحدید و تیپ سوم شعبان در همان ساعات اولیه شیمیایی شدند. بیشتر توپچیها به شهادت رسیده بودند و یا مجروح شدند. بچههای سالم هم هیچ کاری نمیکردند یعنی نمیتوانستند بکنند.
هیچ روزی مثل آن روز نبود. صدای بیسیمها لحظهای قطع نمیشد. علی هاشمی بیسیم را در دست گرفت. شاسی را فشار داده خطاب به همه نیروها یک پیام جهادی داد:
مقاومت کنید. علی نسخه عراقیها را خوانده بود. او در آن لحظات به معاونین خود گفت که: عراق دو هدف عمده از این قضیه دارند. اول اینکه عقبه ما را نابود کند تا خیالش راحت شود کسی به کمک خطوط مقدم نخواهد آمد. برای این هم عقب و هم جلوی جزیره را بهشدت شیمیایی میزند. دوم با هلی برد جزیره را تسخیر کند.
فرمانده تیپ شهید سردار حیدر پور از دژ به فرماندهان قرارگاه، خبر میداد که اینجا عراق بهشدت حمله میکند ولی به لطف خدا بچهها مقاومت میکنند؛ و به عراقی اجازه ورود از جاده خندق را نمیدهند. اینجا درگیری دارد تنبهتن میشود. اوضاع بیشازحد خطرناک است. عباس هاشمی را بهعنوان فرمانده جاده خندق تعیین کرده بودند. عقبه جاده خندق بنا به نقل هاشمی کاملاً از بین رفته بود. عراق با هلی برد نیرو پشت سر هم خالی میکند.
غلام پور فرمانده قرار کربلا مرتباً با ستاد کل در تماس بود و شرححال میگفت. فرمانده علی هاشمی دستور تخلیه کلیه اسناد را صادر کرد. او از نیروها هم خواست عقب بنشینند. بچهها را با اکراه عقب فرستادند.12 نفر در قرارگاه مانده بودند. غلام پور به علی دستور عقبنشینی داد. او ارشدتر از عباس بود. عباس از این دستور سرپیچی کرد. او گفت حداقل بگذار کارها را درست کنیم بهموقع هم برمیگردیم. برخی فرماندهان جلوتر از ما هستند نامردی است آنها را تنها بگذاریم.
فرماندهان قرارگاه همه طبق دستور عقب نشستند ولی علی هاشمی ماند. علی مرتب از جاده خندق و بچه های تیپ 48 میپرسید. عباس هاشمی فرمانده محور خندق گفته بود که اینجا وضع خرابه و ما در حال عقبنشینی هستیم. پس از چندی هاشمی فرمانده خندق با بیسیم به علی هشدار داد که پشت سر شما دارند هلی برن انجام میدهند. قرارگاه لو رفته است. بالگردها ناگهان پشت سر قرارگاه حاضر شدند. ظاهراً قصد داشتند مسئولین قرارگاه را به اسارت بگیرند. خود اردوگاه علیرغم اینکه روی جاده بود موردحمله قرار نمیگرفت ولی اطراف آن را مرتب بمباران میکردند.
علی گفت از سهراه ممکن دو راه بیشتر نداریم یا شهادت و یا اسارت. تقابل علی هاشمی با سلطان هاشم و ماهر عبدالرشید فرماندهان سپاه ششم و سوم عراق، تقابل عادی و معمولی نبود. پشتوپناه هاشم و رشید، انبوه سلاحهای غربی و شرقی بود. انبارهای سلاحهای شیمیایی غرب با پشتیبانی کنوانسیونهای بینالملل و سازمان ملل بدون هیچگونه ممنوعیتی برای رشید و هاشم مجاز شمردهشده بودند ولی اینطرف صحنه سپهبد ما علی هاشمی بدون حتی یک درجه معمولی فقط با پشتیبانی خدا و عنایت ائمه دست از مقاومت نمیکشید.
تلخی ماجرا دوچندان می شود .دستور حاج محسن صادرشده بود:
همه نیروها از جزیره عقب بنشینند.
ولی علی غرق در افکار گذشته، ابهت دیروز، لشکرهای پیروز، خط مقدم، جاده خندق، دژ خندق بود.ولی کار از کار گذشته بود. سربازان عراقی ماشین علی را محاصره کردند و علی به نیزارها پناه برد قرارگاه سقوط میکند. سپهبد علی هم ناپدید میشود.کاملا ناپدید تاکنون .
در درونخط وضعیت بسیار ناگوار بود. یگانهای تیپ 48 کاملاً محاصره شدند ولی مردانه مقاومت میکردند. دژ تسلیم نمیشد. ارتباط صوتی و تدارکاتی با خط مقدم کاملاً قطعشده بود. جزیره مجنون از پشت سقوط کرده بود و راهی هم برای اینکه به بچههای دژ و پد خندق کمکرسانی شود وجود نداشت. آنها تا نفس داشتند و تا فشنگ آخرمی جنگیدند.
فرمانده گردان یا رسول به همراه معاونینش در دژ بودند. تا دم دمای صبح آنها در دژ به هدایت نیروها میپرداختند. با مشورت قرار بر این شد که یکی از مسئولین برای هدایت گروهان دوم و سوم به جاده خندق برود. واهبی زاده فرمانده گردان به گروهان دو و سه ملحق میشود. رایگان معاون گردان فرمانده دژ میشود. ارتباط زمینی دژ با جاده و عقبه گردان تعمداً قطع شده بود. روز قبل این کار صورت گرفته بود. ظاهراً یک دستور نظامی بود. از حدود صبح ارتباط بیسیمی هم قطع میشود.
عراق جزیره را با آگاهی و اطلاعات دقیقی که داشت از پشت محاصره میکند. دژ خندق علاوه بر این محاصره یک محاصره آبی هم میشود. گردان یارسول به همراه گردان امام علی و ویژه شهدا در این محاصره باقی میمانند. تنها تنی چند نفر از مجروحینی که تخلیه شده بودند و مسئولینی که بنا به دستور مافوق عقب نشستند بقیه در این محاصره باقی میمانند.
آنها جنگیدند تا مهماتشان به آخر رسید. تنی چند نفر از جمله سید فاضل و مصطفی پور وقتی خواستند با شکستن محاصره فرار کنند اسیر شدند. جاده خندق ابتدا سقوط میکند. رزمندگان گروهان دو و سه و گردان امام علی و شهدا و ادوات آنهایی که نتوانستند عقب بنشینند، یا شهید شدند و یا به اسارت درآمدند.
باقیمانده آنها به اسارت رفتند. جزیره رفت ولی خاطراتش همواره پابرجاست. از شهید همت و باکری تا علی فجر و ولایتی وپیران مستوفی و .. جزیره همواره بوی معطر آنها را خواهد داد. پرندگان ما از آن تالاب پرواز کردند و سالها است که در گلستان بهشت تنعم میکنند
دژ اما همچنان مقاومت میکرد. بعدازظهر روز چهارم تیر ماه فرمانده رایگان دستور میدهد که بیرق سفید بالا برند. بیرق سفید با هزاران حزن و اندوه بالا رفت و بازماندگان و مجروحان به اسارت سپاه عراق درمیآیند. در طی این عملیات بیش از 78 نفر از نیروهای زبده و کیفی استان به اسارت برده می شوند.
دژ در بعدازظهر 4/4 1367 رسماً سقوط میکند و کل جزیره پس از 3 سال به دست عراق میافتد. این فتح را که به دست نیروهای آمریکایی و غربی و شرقی پشتیبانی وسیع میشده است ارتش عراق به نام خویش ثبت میکند.
در این عملیات شهدای فداکاری تا آخرین نفس مقاومت کردند و خون خویش را بر پای درخت مطهر انقلاب اسلامی ریختند تا عدالت اسلامی زنده بماند. آنها در حالی از دنیا خداحافظی کردند که به عینه شاهد حرکتهای گرگ های در لباس میش خودی بودند. آنها بسیار تیزبین بودند و نظاره گر روبه صفاتی بودند که با شعارهای انحرافی برای اخذ رای مردم ،در زمین دشمن بازی می کردند. اسامی مطهر آنها عبارتند از:
شهدای شهرستان کهگلویه و بهمئی و چرام و لنده
1- سید ذکریا آرام بن
2- محمد اسلام پناه
3- حشمت الله بزم
4- حمدرضا بیوکانی
5- خداخواست جباری
6- امرالله جوادی
7- سید کرمعلی جاوید نژاد
8- محمد ظریف ضریر
9- رضا خشنود
10- حنیفه خلیل شاد
11- لاثر برفی دستیار
12- اسماعیل دوره
13- عربعلی دهبان زاده
14- محمد طاهر رحمت داودی
15- سالار شفیع نژاد
16- علی خنجر شفیع نسب
17- ارجاسب علی زاده
18 –سید غلام قاسم زاده
19- جمشید کرم زاده
20- جان محمد کرمی
21- پیران مستوفی زاده
22- ابراهیم نویدی پور
23- شهید بندر آذر پیوند
24- شهید حسن آرم
25- شهید جهانبخش اقبالیان نژاد
26- شهید رحمت الله اشکوه
27- شهید الله بخش اعتمادی
28- شهید غلام محمد انصاری
29 – شهید اسماعیل باقر اصل
30- شهید علیرضا برازش
31- شهید الله خواست پر گانی
32- شهید جان طلا تزاد
33- شهید محمدحسین حق جو
34- شهید علی خلیلی پور
35 – شهید سلیمان دانشی
36- شهید عبدالرضا دیرباز
37- شهید غلام حسین زمان
38- شهید سید اصلان عادلی نسب
39- شهید خیرالله کشاورز
40 – شهید علی ولایتی نسب
41- شهید الله نظر درویشی
42- شهید اکبر آخش.
شهدای شهرستان بویراحمد و دنا:
1- احمد اقلیمی کیش
2- جعفر الوند نژاد
3- - جعفر خشتیان
4- حمید نظری
5- ولی دانشگر
6- 6- هدآیتالله رکنی
7- شمشیر روزپیکر
8- حمید فروزان
9- شهید محراب فاضلی
10- شهید حجت الله آبراه
11-- شهید صفر علی الگامه
12-- شهید شاهپور باقر زاده
13-- شهید عبدالحمن برهمن
14- شهید سید بهمن خشاوه
15-- شهید امان الله خشنودی
16-- شهید محمد دردمند
17- شهید محمدعلی مصلحی
18-- شهید نعمت الله دشتیان
19-- شهید اصغر دلروز
20-- شهید علی سینا عادلیان پور
21-- شهید محسن رستمی
22-- شهید محمد امین راستی
23-- شهید منوچهر شاهینی
24-- شهید عبدالعلی علی زاده
25- - شهید فتاح عباسی
26- شهید هومان عباسی
27- شهید عبدالعلی سلیمانی.
شهدای شهرستان گچساران وباشت:
1- خدامراد شرافتی
2- جهانگیر رنجبر قراچه
3- حسین درخشان
4- بهرام درود
5- الله کرم کریمیان
6- مرادعلی سلطانی
7- علی کریمی
8 صفرعلی کردلو
9 حیات الله آزادی
10- نادر رجبی
11 ارجاسب علیزاده
12 عبدالعلی حق گو
13 حسین پرویزی
14 سید محمدعلی غلامی
15- شهید سید عامل محمدی
16- شهید سید قیاس مهدوی لار
17 شهید محمد صالح ملک پور
18 شهید خدارحم رضوی
19 شهید مسعود رستمی.
یادشان گرامی:
منابع:
کتاب بابانظر
کتاب زندان الرشید.
کتابچه خاطرات برادران واهبی و رایگان و افشین
مصاحبه ها با بازماندگان و.....
تاریخ انتشار :
5 تیر 1399, 05:30
» اخبار مرتبط:
فرمانده دوران دفاع مقدس در یادواره شهید نورالدینی:مدیران شهر دهدشت نسبت به شهدا بیتوجه هستندویژه برنامه بزرگداشت سالروز عملیات غرورآفرین«پد خندق» در دهدشت برگزار شد/گزارش تصویریحماسه فرزندان دیار سلمان درخندق خوزستانبه بهانه سالروز شهادت سردار خط شکن،«شهید عنایتالله بازگیر»حضور محسن رضایی در مراسم سالگرد شهیدی از "چین"
» اشتراک گزاری خبر