نويسنده : مهدي قواميپور |
اين روزها ما شاهد شديدترين انتقادات به محمود احمدينژاد هستيم . اگر تا ديروز اصلاحطلبان و تنها برخي از اصولگرايان، منتقد سياستها و ضد سياستهاي محمود احمدينژاد بودند امروز جز حواريوني چند در اطراف اين رئيس دولت نمانده است. رئيس دولتي که با حمايت گسترده همه اصولگرايان و رهبري آمده بود تا کشتي سياست کشور را ناخداي ديگري باشد؛ تا آن جا که برخي از اقدامات خلاف آمد عادت وي که بيش از آن که اقدامي سياسي باشد ضد سياست بود، توجيه ميشد و اگر انتقادي بود چنان که سالها قبل آقاي بادامچيان عضو حزب موتلفه و نماينده تهران گفته بود در نهان و خلوت به سمع و نظر رئيس دولت ميرسيد تا احيانا بهانه به دست بدخواهان ندهند و موجب تضعيف دولت نگردند. اما حالا چه شده که همه ياران ديروز به صف طويل منتقدان پيوستهاند و ديگر از آن حمايتهاي بي دريغ خبري نيست؟ آيا اقدامات و تصميمات رئيس دولت خارج از دايره اصولگرايي بوده و اصولگرايان پس از آن که دريافتند قادر به حفظ رئيس دولت در چارچوب اصولگرايي نيستند به اصطلاح شمشير را از رو بسته و شروع به انتقاد از وي کرده اند؟ آيا محمود احمدينژاد هيچ گاه يک اصولگرا نبوده و صرفا براي کسب قدرت سوار واگن اصولگرايي شده است ؟ يا شايد بخواهيم بگوييم با نزديک شدن به انتخابات رياست جمهوري، اصولگرايان با آگاهي از نارضايتي مردم از اقدامات دولت و کاهش محبوبيت وي تلاش ميکنند با انتقاد از وي بستر حضور و کاميابي کانديداي بعدي خود را آماده کنند. براي اثبات درستي هر يک از اين فرضها و فرضيهها ميتوان شواهد و دلايلي ارائه کرد اما همچنان شواهد و دلايلي نيز هست که نادرستي اين فرضها را به رخ ميکشد. به عنوان مثال ما هيچ شاهد و دليلي نداريم که بگوييم محمود احمدينژاد هيچ گاه اصولگرا نبوده بلکه پيشينه سياسي وي به خوبي نشان ميدهد که وي همواره در اردوگاه اصولگرايان بوده چه در زمان دانشجويي و مسئله تسخير سفارت آمريکا و چه بعدها در قالب کانديداتوري مجلس شوراي اسلامي دوره ششم يا استانداري اردبيل همه و همه نشان ميدهد که او را بايد يک اصولگرا بخوانيم. در مورد تصميمات و اقداماتش نيز اگر چه گه گاهي با مخالفت اصولگرايان مواجه شده ليکن در مجموع هيچ گاه خارج از چارچوب کلي اصولگرايي نبوده است چرا که اولا رئيس دولت مجري قوانين و برنامههايي بوده که مجلس اصولگرا تصويب ميکرده ثانيا عموما اقدامات وي مورد حمايت جدي اکثريت اصولگرايان بوده است.بحث انتخابات نيز نميتواند درست باشد چرا که انتقاد اصولگرايان از رئيس دولتي اصولگرا بيش از آن که بر اعتبار اجتماعي آنان بيافزايد موجب تقويت ديدگاه مخالفان آنان، خصوصا اصلاح طلبان خواهد شد و اين نميتواند به سود اصولگرايان باشد. پس علت اين همه انتقاد بيپروا چيست؟ چرا اصولگرايان اين چنين بي مهابا به خودزني سياسي مشغولند؟ در اين مورد دو تحليل ديگر نيز از سوي تحليلگران مطرح است. در تحليل اول اين افتراق و مخالفت اصولگرايان با محمود احمدينژاد را در خانه نشيني يازده روزه وي جست و جو کرده و شکاف بين رئيس دولت و اصولگرايان را به سطحي عميق تر احاله ميکنند. در تحليل دوم بر ويژگيهاي روانشناختي محمود احمدينژاد تاکيد شده و تلاش ميشود نشان دهند که وي از چنان خصوصيت روان شناختي و ويژگيهاي فردي برخوردار و بهرهمند است که موجب تنش و افزايش چالش بين وي و مجموعه اصولگرايان شده است . اما اگر فعاليت سياسي را همچون يک فعاليت اقتصادي مبتني بر معادله سود و زيان بدانيم اصولگرايان تاجر بهتر از هر کسي بر زيان اين اقدامات و انتقادات آشنا هستند لذا هيچ يک از اين تحليلها نميتواند بياني قانع کننده از رفتار و گفتار امروز اصولگرايان باشد. براي درک مساله کمي به عقب برميگرديم زماني که خاتمي از تدارکاتچي بودن رئيسجمهور ميگفت يا در اواخر دوران رياست جمهوري اش پيگير لايحه افزايش اختيارات رئيسجمهور بود . اين نکته زماني معني دارتر ميشود که محمود احمدينژاد در تاسيس شوراي نظارت بر اجراي قانون اساسي که روزگاري خود حکم به انحلال آن داده بود با چه مشکلاتي رو به رو شد . پس بايد وزن و جايگاه واقعي رئيسجمهور را شناخت. اين در حاليست که برخي افراد و گروهها با بزرگنمايي در موقعيت و جايگاه رئيسجمهور و شخص محمود احمدينژاد در اين مقام، يا ميخواهند از زير بار مسئوليت شانه خالي کنند يا ميخواهند براي حضور خود در عرصه رقابتهاي انتخاباتي آينده در نزد افکار عمومي توجيه اخلاقي فراهم آورند. از اين منظر با نگاهي به مجلس چه از منظر قانوني و حقوقي و چه به لحاظ ترکيب فعلي اعضاي آن در سه دوره اخير آن بايد گفت انتقادات علي مطهري و احمد توکلي از مجلس و عملکردش به خوبي نشان ميدهد که مجلس نه تنها به لحاظ قانوني و حقوقي بلکه حتي ترکيب فعلي مجلس در دوران اصولگرايان فاقد چنان قدرت و جايگاهي هست که بتواند در جهت تصويب يا تحقق قوانين مصوب قاطعانه برخورد کند. اين در حالي است که اصولگرايان بر اين باور بودند که با کسب مجلس و قوه مجريه و به اصطلاح يک دست کردن حکومت و اعمال سياستهاي اقتصادي سياسي و اجتماعي خود، فرصت حل و رفع مشکلات کشور را خواهند يافت و اگر چنين پيروزي بزرگي به دست آورند ديگر هيچ گاه مردم به اصلاحطلبان رو نخواهند کرد و آنان رقيب را براي هميشه از صحنه خارج خواهند کرد . پس ساختار لايه لايه نظام که موجب خنثي سازي فعاليتها و اقدامات نهادهاي انتخابي ميشود در کنار برنامههاي ناکارآمد اصولگرايان براي اداره امور نه تنها منجر به حل مشکلات کشور نشد بلکه موجب تشديد بحرانها و مشکلات نيز شده و اين مسئله موجب سرگشتگي و حيراني اصولگرايان شده است تا جايي که آنها در انتقاد از هم، هر يک بر ديگري سبقت ميگيرد و هر يک تلاش ميکند تا وضعيت امروز کشور را به گردن ديگري بيندازد. اصولگرايان که هيچ گاه باور نميکردند اين درهم تنيدگي آنان در اين ساختار لايه لايه روزي آنان را به چنين بنبستي خواهد کشاند حالا براي فرار از اين وضعيت و برون رفت از چالشهاي پيش رو به هر چيزي متوسل ميشوند و در انتقاد از محمود احمدينژاد حتي از اصلاحطلبان نيز پيشي ميگيرند گويي اصلا به ياد نميآورند که وي روزي رئيسجمهور محبوب و برگزيده آنان و همان معجزه هزاره سوم بوده است . اين پايان غمانگيز اصولگرايان چيزي جز اثبات حقانيت اصلاحطلبان نيست که همواره در تلاش بودند تا با اصلاح ساختارهاي نظام موجب افزايش بهرهوري و کارآمدي نظام شوند . |
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر