نويسنده : ميرزابابا مطهرينژاد |
در درياي انديشه سفري را آغاز کردم و سوار بر توسن خيال به وضعيتشناسي امور اقتصادي، فرهنگي و اجتماعي کشور از سال 84 تاکنون پرداختم. از خيالي به خيال ديگر و تطبيق آن با وضع و روز خودم و همه آنها که ميشناختم پرواز کردم، به جايي نرسيدم، ناگزير، توسن خيال را رها کردم و بر واقعيتها متکي شدم و مصمم که براساس واقعيتها به قضاوت بنشينم. خيال، تجلي«من کودک» آدمي را سبب ميشود و شايسته نيست با چنين جلوهاي با جامعهاي که دوران بلوغ خود را سپري ميکند سخن گفته شود. بهتر است بر واقعيات اتکا کنم و«من بالغ» را به ميدان آورم تا هم بر«من کودک» نهيب زند که زندگي با خيال نميشود و هم در برابر«من والد» به احترام بنشيند و حضور خود را معنا بخشد. باري«من بالغ» به من حکم کرد که ابتدا بايد فرضيههاي اداره جامعه در اين چند سال اخير، به لحاظ اقتصادي، اجتماعي و فرهنگي را بشناسي و واقعيات را مبناي اثبات يا ابطال آن فرضيهها قرار دهي. سخن درستي است که ميتواند ماتريس پيچيده ارتباط«من بالغ»، را با«من کودک» و«من والد» پاسخ گويد. دست به کار شدم تا فرضيههاي اداره اقتصادي جامعه را بشناسم. به آرشيوها رجوع کردم، صفحات روزنامهها، آرشيو سايتها، جستجوي ماشينهاي جستجوگر، سخنرانيها، مصوبات دولت و... و... نظريهاي به عنوان نظريه اداره جامعه به لحاظ اقتصادي، اجتماعي، فرهنگي نيافتم، اما تا دلت بخواهد آرمانطلبيها و شعارها و وعدهها توجهم را به خود جلب کرد که کمترين آنها، بهترين شرايط و عاليترين زندگي را براي ملت ايران وعده ميداد. سخنها از تحول اقتصادي، تحول وضع معيشتي و... تشکيل ستادهاي تحول توجهم را جلب کرد، اما نظريهاي مبني بر نظريه تحول که مبناي فعاليتها قرار گيرد را نيافتم. واژه تحول ميتوانست راهگشا باشد براي کشف ابهام چون تحول در سايه تغييرات ساختي معنا پيدا ميکند و براي تشخيص تغييرات ساختي بايد به دستهبندي تغييرات عنايتي داشت. نخستين تغيير متوجه سازماني نظارتي به نام «سازمان مديريت و برنامهريزي» است که هم برنامهها را کارشناسي ميکند و هم به بودجههاي تخصيصي به آنها نظارت دارد و شاخصهاي پيشرفت و توسعه در مقابل هزينهها و اعتبارات قرار ميدهد و به قضاوت مينشيند، مرکزي است براي تجميع آمار و اطلاعات. ظاهرا اين سازمان بايد تغيير را تجربه کند تا تحول حاصل آيد. اما چون براي رسيدن به تحول اندکي عجله هست! تا جبران مافات شود، تغيير کافي به نظر نميرسد و سخن از انحلال جان ميگيرد. اما کدام نظريهاي انحلال يک مرکز عظيم کارشناسي و نظارت را براي تحول مجاز ميشمرد؟ پاسخي در کار نيست. در نقطه مقابل نامهها پشت نامهها، هشدارها، پشت هشدارها که چنين تغييراتي را نه تنها براي رسيدن به تحول مفيد نميداند که اعلام خطر ميکند. استدلالها، التماسها و هشدارها راه به جايي نميبرد و برج فرماندهي کارشناسي برنامهها و نظارت بر اجراي آنها فرو ميريزد و نخستين اثر وضعي آن به تغيير در ساختار بودجه پيشنهادي دولت به مجلس رخ مينمايد و بودجهاي با يک ماده واحده و يک خرمن اختيارات بدون نظارت و اهدافي کلان و آرمان طلبانه جايگزين نظام بودجهاي جزئي نگر و تبصره محور ميشود. نه در مذاکرات مجلس و نه در لايحه دولت از پشتوانهاي نظريهاي، بر چنين رويکردي خبري نيست که نيست. الغرض «من بالغ مشاهدهکننده و نه مفسر» سرگردان که گمشده خود را چگونه و در کجا جستوجو کنم تا امکان قضاوت براساس واقعيتها برايم ميسر شود؟ دو راه بيشتر برايم نمانده است که عبارتنداز: 1- از واقعيات چشم بپوشم و با بيدار کردن «منکودکم»، اسب شاهوار خيال را زين کنم و قوه خيالپردازي را جايگزين نظريهپردازي کنم و آرام بگيرم. 2- يک نتيجه منطقي از يافتههايم را به شما ارائه کنم؛ درست است که به نظريهاي دست نيافتم که کشور براساس آن در اين مدت طي طريق کرده باشد، اما آرمانها و وعدههاي داده شده که وجود دارند، براساس واقعيات آنها را به قضاوت بنشينم که کدام محقق شده است و کدام معطل مانده است و «منبالغ مشاهدهکننده» را با پاسخ به اين ملاک براي مواجهه مسلح کنم، بر همين اساس دست به بررسي و تجميع مشاهداتم زدم که خيلي وعدهها محقق نشده، بيکاري، گراني، بيبرنامهگي، تعطيلي کارخانهها، آشفتگي، بلاتکليفي، عدم دسترسي به آمار و اطلاعات و تبديل شدن صف حاميان ابتداي دوره از دولت، به صف مخالفان در اردوگاه اصولگرايان محصول چنين بررسي و مشاهدهاي است. نتيجه منطقي اين که نتايج، به ابطال نظريه ناشناخته و ناگفته اداره جامعه گواهي ميدهند. اصولگرايان ابتدا به بطلان نظريه اداره امور اقتصادي به شيوه چند سال گذشته در دولتهاي نهم و دهم اذعان کنند تا راه براي گفتوگو و آينده پژوهي آنان گشوده شود. معرفي هر نوع نامزد با هر ائتلافي براي انتخابات، بعد از چنين اعلام نظري قابل بررسي است! راه نخست اصولگرايان اعتراف و ابراز ندامت از راهي است که رفتند، پس از آن سخن از نامزد و ائتلاف معنا مييابد. فکر نکنيد نتيجه آخري تجلي «من کودک» است نه جلوه آشکار از «من بالغ مشاهدهکننده و بالغ مفسر و يا ملامتگر» است! |
» اخبار مرتبط:
» اشتراک گزاری خبر